استاد رحیم پور ازغدیامام و انقلابایرانپیشنهاد ویژه مبین مدیاسخنرانی

علی از فتنه می‌گوید / استاد رحیم پور ازغدی / لینک مستقیم دانلود

علی(ع) از فتنه می‌گوید / حسن رحیم پور ازغدی / لینک مستقیم دانلود

حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در خطبه دوم نهج البلاغه در خصوص فتنه بحث می‌کنند و می فرمایند: فتنه چون شتری مست مردم را پی در پی پایمال می‌کرد و ناخن در ایمان آنها می‌زد. فتنه مسئله‌ای است که به ایمان افراد ناخنک می‌زند. امام علی (ع) در تشریح عوامل فتنه فرموند: فتنه که می‌آید چند چیز نیز به دنبال آن می‌آید:

اول: تردید یعنی اینکه همه به شک می‌افتند.

دوم: اختلاف

سوم: بی‌ثباتی و تزلزل در ایمان

چهارم: گم کردن دوست و دشمن و مخلوط شدن دوست و دشمن؛

استاد حسن رحیم‌پور ازغدی در سخنرانی با عنوان ” بازی خوردگان تاریخ، بازشناسی فتنه ” که در همایش امام‌زادگان عشق در تیر ماه 88 برگزار شد به بررسی بروز فتنه و نتایج آن در دوران امیرالمومنین می‌پردازد که بسیار قابل توجه و عبرت‌آموز بوده و در شناخت فتنه‌های جدید نیز بسیار راه‌گشاست. متن خلاصه شده این سخنرانی 117 دقیقه ای در زیر آمده است:

علی(ع) از فتنه می‌گوید / حسن رحیم پور ازغدی
علی(ع) از فتنه می‌گوید / حسن رحیم پور ازغدی

مکان: همایش امام زادگان عشق

زمان: تیرماه 1388

کاری از: سروش سیما

 

کلمات کلیدی: علی از فتنه می گوید، رحیم پور، رحیم پور ازغدی، ازغدی، فتنه، امیرالمومنین، حضرت علی (ع)، امام علی (ع)، امام عشق، معرفت شناسی، افراط، تفریط، شهادت طلبی، خلوص، ولایت، حاکمیت، سیره پیامبر (ص)، عبرت، تاریخ، شبیه سازی، فتنه، شبهه، خوارج، معرفت اسلامی، سنت، جاه طلبی، ثروت طلبی، شهوت طلبی، کودتا، مرجع تقلید، جمل، صفین، نهروان، اصحاب، کربلا، امام حسین (ع)، امام خمینی (ره)، شهادت طلب، امتحان، تردید، اختلاف، تزلزل در ایمان، گم کردن دوست و دشمن، عوامل فتنه، شروع فتنه، هوای نفس، خودخواهی، منفعت طلبی، ثروت، قدرت، نفسانیات، نهج البلاغه، طلحه، زبیر، عایشه، عثمان، بیعت، بدعت، عدالت، تقوا، غربال، ابوموسی اشعری، مقدس مآب، محمدابن ابوبکر، ابن عباس، سران فتنه، مناظره، حق، بازی خوردگان تاریخ، بازشناسی فتنه، سخنرانی، لینک مستقیم، دانلود

متن خلاصه شده سخنرانی :

* وقتی راه را از چاه نشناسید بازی می‌خورید

به نظرم آمد قبل از امام زادگان عشق از امام عشق امیرالمومنین سخن بگوییم. برای حفظ عشق باید حتما به معرفت شناسی عشق توجه کرد، به ریشه‌های معرفتی عشق که اگر آگاهی نباشد عشق هم نخواهد بود و بنابراین اگر بخواهیم پرچم عشق را سر دست نگه داریم باید آگاهی را نیز سر دست نگه داریم که یک راه مهم آن مطالعات اسلامی حساب شده و متراکم است. بدون کتاب خواندن و بدون زحمت کشیدن هیچ کس حافظ هیچ فرهنگی نمی‌تواند باشد و با صرف احساسات، هم خطر افراط و تفریط است و هم اندیشه‌های صحیح نهادینه و ریشه دار نمی‌‌شود.

با وزش یک طوفان، یک بحران و آمدن یک فتنه فرهنگی، یک شبه همه چیز زیر و رو می‌شود؛ شما خالصید، صادقید اما وقتی راه را از چاه نشناسید بازی می‌خورید.

در اینجا بنده به یک نمونه از بازی خوردگان در تاریخ اشاره می‌کنم که شما اگر ایمان و عشق بازی و عشق ورزی و شهادت طلبی را که بالاترین درجه خلوص یک انسان است داشته باشید ولی اگر از پشتوانه معرفتی درستی برخوردار نباشید هر آینه ممکن است بلغزید یا اگر هم نلغزید چون ثبات ندارید بعد از مدتی دچار تردید یا پشیمانی خواهید شد.

به نظرم آمد اگر به دوره چند ساله ولایت و حاکمیت امیرالمومنین نظری بیندازیم متوجه خواهیم شد که از جهاتی به شرایط ما کمک خواهد کرد؛ دورانی که حکومت به امیرالمومنین رسید، به لحاظ زمانی شبیه دوران ما است. سال 35 هجری یعنی 25 سال از رحلت پیامبر(ص) گذشته است.

* تاریخ را می‌خوانیم تا تکلیفمان معلوم شود و عبرت بگیریم

قبل از این بعنوان مقدمه عرض کنم که تاریخ را به 2 شیوه می‌توان مطالعه کرد؛ هم قصه وار و به قصد آفرین یا نفرین گفتن به افرادی که این شیوه خوبی است ولی اصلاً کافی نیست. روش دومی هم برای بازخوانی تاریخ و سیره پیامبر(ص) وجود دارد که ما را به این نحوه باز خوانی تاریخ توصیه کرده‌اند که فقط قصه خوانی نیست و به قصد اعتبار و عبرت گرفتن است.

عبرت‌گیری یعنی جوهر تاریخ را بشناسید و موارد مشابه را در دوران خود پیدا کنید و از سوراخی که افرادی در این دوره گزیده می‌شوند شما دیگر گزیده نشوید؛ عبرت گرفتن از تاریخ یعنی مواجهه صحیح تجربه اندوزانه با تاریخ؛ برخی ممکن است بگویند که این یک نوع شبیه سازی است اما شبیه سازی غیر از عبرت است و در واقع شبیه‌سازی تحریف تاریخ است.

شبیه سازی یعنی اینکه شما فقط ظواهر و شباهت‌های سوری این دوره و آن دوره را پیدا کنید؛ مانند شباهت اسمی یا شباهت راجع یک زمان یا مکان خاصی که یک شباهت ظاهری است که بعد از آن می‌خواهند نتیجه‌ای از آن بگیرند و راجع به امروز یا آن روز داوری کنند. این را می‌گویند شبیه سازی که کار درستی نیست و البته خیلی‌ها هم این کار را کرده‌اند اما عبرت گرفتن نوعی شبیه ‌یابی است نه شبیه سازی؛ یعنی شما تاریخ را فقط به قصد آفرین یا نفرین گفتن مطالعه نمی‌کنید بلکه می‌خوانید تا تکلیف خودتان معلوم شود. اینکه امروز من چه باید کنم. آن وقت باید خط و ربط‌های آن زمان و امروز را بشناسید و به این شکل است که می‌توانید در فتنه و شبهه درست موضع بگیرید و بازی نخورید.

* خوارج صادق بودند ولی بازی خوردند

ممکن است کسی صادق باشد ولی بازی بخورد، ممکن است کسی پرشور و عاشق باشد ولی بازی بخورد، چنانکه بخشی از خوارج این گونه بودند. می‌دانید که خوارج انسان‌های منافق و کافر و فاسق نبودند بلکه آدم‌های بسیار پاک باز و مومنی بودند و در اهداف خود خالص بودند، اهل نماز شب و تهجد بودند. اصلاً می‌دانید که خوارج وقتی برای ترور حضرت امیر(ع) و دو نفر دیگر در مسجدالحرام پیمان بستند و گفتند که تمام مشکلات جهان اسلام زیر سر این سه نفر است: علی(ع)، معاویه و عمر و عاص؛ ما باید این سه نفر را در یک شب ترور کنیم و اگر خودمان هم کشته شدیم شهید در راه خدا هستیم و اگر این سه نفر را ترور کنیم جهان اسلام از این جنگ های داخلی و اختلافات رها می‌شود.

البته از سه ترور فقط یک ترور موفق بود و آن ترور علی (ع) بود.

آگاهی از تاریخ و معرفت اسلامی، آشنایی با قرآن، سنت و عقل لازم است. بعد از رحلت پیامبر(ص) مسائلی راه افتاد که بهترین تعبیر از آن تعبیر به فتنه و شبهه است.

* هیچ یک از درگیری‌های زمان علی(ع) دعوای اسلام و کفر نبود

دهه سوم بعد از رحلت پیامبر(ص) بعنوان رهبر اصلی نهضت و بنیانگذار اسلام، درگیری‌هایی که در زمان علی(ع) پیش می‌آید هیچ کدام دعوای بین اسلام و کفر نیست. تقریبا لشکر کشی‌ها و نبردهای جهاد، اسلام و کفر بود که در زمان سه خلفای قبل در جهان اسلام مدام گسترش می‌یافت البته در این زمان، ایران و بخش‌ مهمی از رم فتح شده بود. در زمان علی(ع) فتوحات خارجی و جنگ اسلام و کفر تقریباً وجود ندارد و خیلی کم رنگ شده است؛ در زمان علی(ع) 3 درگیری وجود دارد آن هم بین مسلمانان؛ در هر 3 درگیری (جمل، صفین و نهروان) هر دو طرف جنگ مسلمان هستند. یعنی خویشان،‌ اصحاب و بستگان پیامبرند و افرادی هستند که سابقه سربازی برای اسلام داشتند، سابقه داران جهاد و مبارزه انقلابی بودند، افرادی که برای اسلام شمشیر زده بودند و بارها تا مرز شهادت پیش رفته بودند. لذا درگیری‌ها سیاسی بود که بعد نظامی شد و به این شکل 3 جنگ در یک دوره حدود 5 ساله بر علی(ع) تحمیل شد.

* جنگهای زمان حضرت علی(ع) همگی مصداق فتنه بود

هر 3 دعواهای جناحی بود و اصلاً دعوای حق و باطل نبود لذا از آن تعبیر به فتنه می‌شود؛ فتنه یعنی مسئله‌ای که نه فقط عوام بلکه گاهی خواص نیز در آن اشتباه می‌افتند.

امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه چند بار خطاب به مسلمانان فرمود که حق را با آدم‌ها نسنجید، ملاکتان انسان‌ها نباشد چرا که انسان‌ها تغییر می‌کنند. همه در معرض فسادیم، هیچ کس خائن و فاسد به دنیا نیامده است، همه ما کم‌ کم فاسد یا خائن می‌شویم. فردی که علی(ع) را ترور کرد کافر نبود جزء سربازان علی بود، مجاهدی رزمنده بود که سابقه فعالیت در جبهه داشت. شمر که سر حسین(ع) را برید مجاهد بود، رزمنده‌ای بود که 35 سال قبل جزو افسران حضرت امیر(ع) بود اما دو دهه بعد در کربلا سر امام حسین (ع) را می‌برد و شد جزو افسران یزید. همه ما در خطریم، هیچ کس نباید به سابقه خود تکیه و اعتماد کند؛ باید بدانیم که تا مرجع تقلید شویم در خطریم، ما مرجع تقلیدی داشتیم که می‌خواست علیه امام خمینی (ره) کودتا کند، مرجع تقلیدی که هم مقلد داشت و هم رساله.

* فتنه بروز عملی شبهه است

حضرت امیر (ع) می‌فرماید: شیطان با هیچ کس شوخی ندارد و سراغ همه می‌رود و از هیچ کس نمی‌گذرد، سراغ قوی‌ترین رزمندگان، مجاهدان و شهادت‌طلبان تاریخ رفته و آنها را فاسد کرده است. سر کینه، رقابت، جاه طلبی، ریاست طلبی و قدرت طلبی، ثروت طلبی و شهوت طلبی و به همین خاطر همه ما تا لحظه آخر در خطریم و باید دانست که فتنه بروز عملی شبهه است.

در آیات 2 و 3 سوره عنکبوت آمده است که آیا مردم فکر کردند که رها می‌شوند و هیچ آزمونی در کار نیست، باید گفت که یکی یکی شما را به صلابه آزمایش می‌کشیم و نمی‌گذاریم کسی بگوید که ما مؤمنیم.

خداوند صریح می‌فرماید: آیا مردم گمان کرده‌اند که همینطور رها می‌شوند و همین که بگویند ما ایمان آوردیم مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟ باید امتحان پس دهید و باید معلوم شود که به چه دل بستید؟ آیا منافع، جاه طلبی، قدرت و ثروت را زیر پا می‌گذارید یا خیر؟ باید مشخص شود که خدای تو کیست، خدای تو چیست، باید معلوم شود که حقیقتاً خدا پرست هستی یا نه. نام هر کسی را که در تاریخ می‌خوانید در آزمون قرار داده‌ایم، بر سر انتخاب قرار دادیم که بین دین و دنیا انتخاب کند، خداوند می‌فرماید نمی‌گذاریم هیچ کدامتان از دنیا بروید مگر اینکه بین دین و دنیا انتخاب کنید.

باید معلوم شود که چه کسانی صادق و چه کسانی کاذب هستند. به ظاهر شما ما بازی نمی‌خوریم بلکه همه شما باید آزمون پس دهید تا معلوم شود چه کسانی صادق‌اند و چه کسانی کاذب.

* بعد از پیامبر، جنگ بین اسلام درست و اسلام قلابی بود

امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید زمانی که این آیات بر پیامبر(ص) نازل شد من خدمت ایشان بودم و از ایشان پرسیدم و ایشان آیه را خواند و فهمیدیم عمده فتنه‌هایی که در این آیات نام برده شده، فتنه‌هایی است که بعد از پیامبر(ص) اتفاق خواهد افتاد که حق و باطل مخلوط شده است چرا که زمان پیامبر(ص) جنگ اسلام صریح و کفر صریح بود اما بعد از پیامبر، جنگ بین اسلام درست و اسلام قلابی بود ولی هر دو اسلام بودند و هر دو طرف می‌گفتند ما حامی پیامبریم، اصحاب پیامبریم، مجاهد راه قرآنیم. بنابراین دعوا خیلی پیچیده‌ شد و تشخیص حق از باطل سخت شد. البته برای برخی افراد سخت شد و الا اگر کسی دقت می‌کرد و مبانی را می‌شناخت باز هم آسان بود.

حضرت امیر(ع) می‌فرماید از پیامبر (ص) پرسیدم این چه فتنه‌ای است، رسول خدا فرمود: علی پس از من این امت به فتنه خواهند افتاد و دچار انواع امواج آزمون خواهند شد.

پیامبر(ص) به علی(ع) بشارت داد که تو شهید خواهی شد اما نه در این جنگ بلکه در زمانی که مردم دچار فتنه شده‌اند و با ایمان خود بر خداوند منت می‌گذارند و بر اساس شبهات عمل می‌کند و موضع می‌گیرند و وارد عمل می‌شوند.

امیرالمؤمنین(ع) در ادامه می‌فرماید: از پیامبر(ص) پرسیدم یعنی از دین برگشتگی؟ یعنی همه کافر می‌شوند؟ پیامبر(ص) فرمود: نه؛ بلکه فریفتگی؛ این افراد بازی می‌خوردند البته خود آنها نیز دلشان می‌خواهد که بازی بخورند.

* مخلوط شدن دوست و دشمن از عوارض چهارگانه فتنه است

طی این 30 سال انقلاب در موارد متعددی برای کشورمان فتنه‌هایی پیش آمد که خود مردم و نیروهای انقلاب گاهی با یکدیگر درگیر شدند و نفهمیدند که حق و باطل چیست.

حضر امیرالمؤمنین(ع) در حکمت 3 می‌فرماید: نگویید خدایا پناه بر تو از فتنه چون همه شما بی‌استثنا دچار فتنه خواهید شد چراکه باید امتحان پس دهید و باید مشخص شود که شما صادقید یا کاذب.

حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه دوم نهج البلاغه در خصوص فتنه بحث می‌کنند و می‌فرمایند: فتنه چون شتری مست مردم را پی در پی پایمال می‌کرد و ناخن در ایمان آنها می‌زد. فتنه مسئله‌ای است که به ایمان افراد ناخنک می‌زند و بعد امیرالمؤمنین(ع) فرمود: فتنه که می‌آید چند چیز نیز به دنبال آن می‌آید:

اول: تردید یعنی اینکه همه به شک می‌افتند.

دوم: اختلاف

سوم: بی‌ثباتی و تزلزل در ایمان

چهارم: گم کردن دوست و دشمن و مخلوط شدن دوست و دشمن؛

حضرت امیر(ع) فرمودند که اینها از عوامل فتنه است.

* شروع فتنه از هوای نفس و بدعت نظری در مفاهیم است

امام علی(ع) در خطبه 50 نهج‌البلاغه در خصوص اینکه فتنه چگونه شروع می‌شود صحبت می‌کنند و می‌فرمایند که شروع فتنه از دو جاست:

یک بعد نفسانی دارد یعنی خودخواهی؛ افرادی پیدا می‌شوند که خود محورند، دیکتاتورند، منفعت طلبند و فقط دنبال قدرت و پیروزی خودشان هستند.

دوم اینکه شروع فتنه از بدعت نظری در مفاهیم است؛ یعنی تغییر دادن اصول یا تحریف آن.

حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 50 این دو عامل را نقطه شروع فتنه می‌داند.

سپس گروهی از گروه دیگری کمک می‌خواهند؛ یعنی یک عده انحرافات فکری را تئوریزه می‌کنند و عده‌ای هم برای نفسانیت آنها ‌هیزم می‌ریزند و آنها هم با نفسانیت خود روی مفاهیم تئوریک آنها نفت می‌ریزند.

* خداوند در زمان فتنه اهل حق را رها نمی‌کند

امام علی(ع) در خطبه 50 نهج‌البلاغه در خصوص اینکه فتنه چگونه شروع می‌شود صحبت می‌کند و می‌فرماید که شروع فتنه از دو جاست:

یک بعد نفسانی دارد یعنی خودخواهی و دوم اینکه شروع فتنه از بدعت نظری در مفاهیم است.

یک عده در اصول و مفاهیم بدعت می‌گذارند، آن را تحریف می‌کنند و عده‌ای هم برای قدرت‌ طلبی و دنیاخواهی پیش می‌آیند؛ امام علی(ع) فرمود فردی او را یاری می‌کند،‌ فردی در مفاهیم بدعت می‌‌گذارد. ایشان می فرماید که اگر باطل با حق در نیامیزد و مخلوط نشود حق‌طلبان به راحتی آن را تشخیص می‌دهند و کار باطل پیش نمی‌رود ولی در فتنه،‌ فتنه‌گران اندکی از حق و باطل را می‌گیرند و آن را مخلوط می‌کنند؛ یعنی زمانی که سخنرانی یا منبر آنها را گوش می‌کنید و یا مقاله و کتاب آنها را می‌خوانید متوجه می‌شوید که مباحث درستی در آن وجود دارد ولی در واقع مقداری از حق و مقداری از باطل با هم مخلوط و ارائه شده‌ است؛ یعنی این مطالب باطل صریح نیست.

حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: اینجاست که بازار شیطان گرم می‌شود و در جامعه یارگیری می‌کند. با این حال اینجا هم اگر کسی اهل حق باشد و تقوا حق داشته باشد، حضرت امیر می‌فرمایند که خداوند رهایش نمی‌کند.

* در زمان فراگیری شبهه اگر حق و باطل را تشخیص نمی‌دهید بر جای خویش بمانید تا حجت پیدا کنید

امام علی (ع) در خطبه 151 نهج‌البلاغه می‌فرمایند: مردم شما هدف‌گیری شدید و مورد آماج بلا و امتحان هستید، بیدار شوید و از مستی وفور نعمت و از سختی عقوبت بترسید؛ آنگاه که غبار شبهه برانگیزد برجای خویش بمانید، حرفی نزنید و اقدامی نکنید و اگر نمی‌توانید حق و باطل را تشخیص دهید بر اساس تعصب و احساسات موضع نگیرید. فرمودند وقتی نمی‌دانید حق و باطل چیست اگر تقوای حق‌طلبی دارید، آرام باشید. زمانی که متوجه نمی‌شوید و حجت عقلی و شرعی ندارید و بخواهید بر اساس احتمال، حدس، گمان، تبلیغات و تلقینات موضع بگیرید بیدار باشید و آنگاه که غبار شبهه برمی‌خیزد، بر جای خویش بمانید تا حجت پیدا کنید. فرمودند وقتی فتنه‌ها‌ پیدا شود و راه کج پیش پای هر یک از شما بگذارد و آسیابش بچرخد، فتنه آغازش چون ابتدای جوانی، دلربا، فریبنده و جذاب است اما وقتی پایان یابد آثارش شوم و زشت است؛ چون نشانه‌های ضربت سنگ.

حضرت امیر(ع) ‌فرمودند: فتنه وقتی می‌آید در ابتدای آن نمی‌فهمید که فتنه است چرا که همه‌ چیز مرتب، قشنگ، درست و تئوریزه شده است. فرمودند که اینجا جای صبر و دقت است. آغاز فتنه از افرادی است که بر سر قدرت، ثروت و ریاست مسابقه می‌گذارند و چون سگان این مردار را از دندان یکدیگر می‌ربایند و یکدیگر را می‌جوند و پس از مدتی پیروان از رهبران اعلام بیزاری و برائت می‌کنند و رهبرانشان از پیروانشان گلایه می‌کنند. هر یک تقصیر را برعهده دیگری می‌گذارد و چون دشمنان از یکدیگر جدا می‌‌شوند، هیچ یک مسئولیت آنچه کردند و مسئولیت فتنه را برعهده نمی‌گیرند و یکدیگر را با لعنت دیدار می‌کنند.

* حضرت امیر به مردم سفارش می‌کند مبادا امام حاکم خود را در این فتنه‌ها تنها بگذارید

حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: وقتی شبهه برمی‌خیزد بر جای خویش بمانید، آنگاه که شبهه گرد و غبار می‌کند، فتنه از رهگذرهای پنهان و غیر آشکار در می‌آید، پس آنگاه به رسوایی و زشتی می‌گراید.

امام علی(ع) در خطبه 93 نهج‌البلاغه می‌فرماید: فتنه زمانی که می‌آید از روبرو شناخته نمی‌شود، وقتی که تمام می‌شود از پشت سر شناخته می‌شود یا در جای دیگری می‌فرماید ای مردم امام حاکم خود را در این فتنه‌های تنها مگذارید تا بعدها خود را سرزنش کنید. خود را در آتش فتنه‌ای که پیشاپیش آن رفته‌اید بی‌اندیشه در می‌آورید همانا من برای شما چراغم در تاریکی، هر کس در تاریکی است و حق را از باطل نمی‌شناسد به این چراغ بنگرد،‌ به من بنگرد و راه را بیابد.

* دشمنان علی(ع) در جمل از خوش‌سابقه‌ترین اصحاب پیامبر(ص) بودند

حضرت امیر(ع) فرمود: در فتنه دل‌های سابقاً مؤمن دو دل و سست می‌شوند، مردان سالم گمراه می‌شوند، رأی درست و نادرست در هم می‌آمیزد، فرزند با پدر کینه می‌توزد، پدر و فرزند علیه یکدیگر کینه می‌ورزند.

در زمان امام علی(ع) یکی از مواردی که خود حضرت آن را فتنه نامیدند، شورش جمل بود که منتهی به جنگ جمل شد و این جنگ، اولین جنگی بود که بر علی(ع) تحمیل شد یا خود حضرت در نهج‌البلاغه، شورش طلحه و زبیر را فتنه نامیدند و از مردم خواستند که آن را سرکوب‌ کنند و طی نامه‌ای به مردم کوفه نوشتند که دیگ آشوب به جوش آمده و فتنه آغاز شده است؛ همه به سوی رهبر خود بشتابید و در جهاد علیه فتنه شتاب کنید که تأخیر خطرناک است.

دشمنان حضرت علی(ع) در جنگ جمل جزو خوشنام‌ترین خوش‌سابقه‌ترین افراد و اصحاب پیامبر(ص) بودند؛ کسانی که حضرت امیر(ع) می‌فرماید ما از کودکی و خردسالی با هم بزرگ شدیم و در جبهه‌ها همیشه همه در کنار هم بودیم.

طلحه و زبیر بارها در جهاد در خط مقدم بودند. شخص دیگر کیست؟ عایشه؛ ام‌المؤمنین و همسر پیامبر(ص). عایشه جزو نزدیک‌ترین افراد به پیامبر(ص) بود.

عثمان خلیفه سوم کشته و پس از آن شورش شروع می‌شود. این شورش به حدی است که سه روز جنازه خلیفه روی زمین می‌ماند و هیچ کس حاضر نمی‌شود که او را دفن کند؛ یعنی فضای مدینه اینگونه بود. می‌دانید که جنازه عثمان، خلیفه سوم را در نیمه شب و بعد از سه روز آنهم با وساطت امیرالمؤمنین(ع) برای دفن بردند. ابتدا مردم مدینه نگذاشتند که او در قبرستان مسلمانان دفن شود و به همین خاطر عثمان را در مقبره و باغ یک کسی دفن و بعد روی آن دیوار خراب کردند تا کسی نبش قبر نکند که بعدها همانجا جزو قبرستان بقیع شد.

در واقع خود قضیه قتل خلیفه نیز یک فتنه بود و از مواردی بود که حق و باطل با یکدیگر مخلوط شده بودند. حضرت امیر(ع) هم منتقد روش حکومتی عثمان بودند و هم در عین حال مخالف قتل خلیفه.

* آنچه که برای اجرای عدالت پیش رو داریم انواع و اقسام رنگ‌ها و چهره‌ها و صداها است

خلیفه کشته می‌شود و مردم به سمت حضرت علی(ع) هجوم می‌آورند. اصحاب، مهاجرین و انصار و همه به سمت علی(ع) هجوم می‌آورند که باید رهبری را برعهده بگیرید. در ابتدا حضرت می‌فرمایند که من را رها کنید و سراغ افراد دیگری بروید. هستند افرادی که دلشان می‌خواهد و برای تحویل حکومت آمادگی دارند. از من بگذرید. من اگر در حاشیه باشم و کمک کنم و نظارت داشته باشم بهتر از این است که مسئولیت حکومت را برعهده بگیرم. آنچه که برای اجرای عدالت پیش رو داریم انواع و اقسام رنگ‌ها و چهره‌ها و صداها است. بعد از این خود شما درست تشخیص نخواهید داد و برخی از شما مقابل من خواهید ایستاد. عده‌ای از شما کنترل احساسات خود را از دست خواهید داد و ایمان قبلی‌تان خواهد لرزید و عقل‌هایتان ثبات نخواهد داشت.

همه شما قدرت تشخیص نخواهید داشت؛ یعنی این کار به لحاظ نظری هم ثبات عقلی یعنی تشخیص درست حق از باطل می‌خواهد و هم ایمان و قلب محکم؛ ولی اکثر شما این شرایط را ندارید؛ نه قلب‌های شما برای این کار محکم خواهد بود و نه عقل‌هایتان ثبات خواهد داشت تا حق را از باطل به درستی تشخیص دهید. من از همین حالا می‌بینم که آفاق تیره و نیمه تاریک و نیمه روشن خواهد بود و این را بدانید اگر من مسئولیت حکومت را قبول کنم دیگر گوشم بدهکار وراجی‌ها و سرزنش‌های دیگران نخواهد بود و به آنچه که خودم درست می‌دانم عمل خواهم کرد. بنابراین با چشم باز با من بیعت کرده و به من رأی دهید.

* بیعت‌کنندگان با علی(ع) سه جنگ را به ایشان تحمیل کردند

حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: من نمی‌خواستم مسئولیت حکومت را قبول کنم ولی چونان جمعیت به سمت من هجوم آورد که لباسم از دو طرف پاره شد، دختران از فرط اشتیاق حجاب خود را کنار گذاشتند و به سمت من می‌آمدند و پیرمردهایی که با عصا راه می‌رفتند چنان به سویم می‌آمدند که عصای خود را پرت کردند.

من وقتی دیدم مردم این چنین به سمت من آمدند و بیعت عمومی است و همه می‌گویند که ما پای تو ایستاده‌ایم، دیگر بهانه‌ای نداشتم که این مسئولیت را قبول نکنم و حجت بر من تمام شد. با این حال می‌دانستم که برخی از همین افراد با من چگونه رفتار خواهند کرد و زمانی که خلافت و رهبری را پذیرفتم، گروهی از همین افراد پیمان شکستند(ناکثین)، گروه دیگری از دین خارج شدند(مارقین) و دسته سوم ستم کردند (قاسطین) و همین‌ها سه جنگ را به من تحمیل کردند. گویا نشنیده بودند که خداوند در قرآن فرموده بود که آخرت از آن افرادی است که در دنیا دنبال فساد و برتری طلبی نباشند و این خانه و دار آخرت را مخصوص افرادی قرار دادیم که اراده علو یعنی برتری طلبی، ریاست و قدرت طلبی و اراده فساد نداشته باشند.

حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: چطور شما در قرآن این آیه را می‌بینید ولی باز با من درگیر شدید. چرا این آیه در ذهن همه شما وجود دارد اما دنیا چشم شما را پر کرده است و به وقتش آیه‌های این چنینی را فراموش می‌کنید. علتش این است که منافع شما به خطر می‌افتد. سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر آن گروه بسیار برای بیعت با من هجوم نمی‌آوردند و حجت بر من تمام نشده بود و اگر نبود که خداوند از عالمان و آگاهان پیمان گرفته است که بر گرسنگی ستم دیدگان و شکم‌بارگی ستم‌گران آرام نگیرند به خدا سوگند مسئولیت حکومت را قبول نمی‌کردم و مهار شتر حکومت را روی کوهان آن می‌انداختم تا هرجا دلش می‌خواهد برود و آب پایان آن را به جام آغاز آن می‌دادم، و می‌دانید و می‌دانستید که دنیای شما در نزد من بی‌ارزش‌تر است از عطسه بز.

ابن عباس روایت می‌کند: در دومین روزی که مردم مدینه با علی بیعت کردند امام علی همان اول آمد و سخنرانی کرد که از همین سخنرانی جنگ‌ها بیرون آمد و فهمیدند که با علی نمی‌شود ساخت و باید با او جنگید و حکومت وی باید براندازی و ساقط شود.

ابن عباس روایت می‌کند حضرت امیر(ع) در بخشی از سخنرانی خود گفت: مردم در روز اول حکومت به شما بگویم، ای مردم بدانید که هر زمین و امکاناتی که از بیت‌المال در دوره قبل گرفتید و به شما داده شده، از اموال خدا و اموال مردم و بیت‌المال به هر کس دادند همه آنها بدون استثنا به بیت‌المال باز خواهد گشت، همه را مصادره می‌کنم و از شما پس می‌گیرم، هر کس هر آنچه را که از بیت‌المال بیش از سهم خود برداشته است به بیت‌المال باز می‌گردانم اولین قدم اول حکومت بنده است، بعد هم نگویید که بر گذشته‌ها صلوات.

حضرت امیر(ع) فرمود: حقی که زمان بر آن گذشته است باطل نمی‌شود، حق و حقوق و عدالت مشمول عبور زمان نمی‌شود، اگر این اموالی را که از بیت‌المال برداشتید و رفتید و با آن ازدواج کردید و یا مهریه همسرتان کردید همان را از شما پس می‌گیرم، و اگر هم در نقاط مختلف سرمایه‌گذاری کردید همه را از شما پس خواهم گرفت چرا که اینها مال شما نیست، اینها مال خداست و متعلق به فقرا و محرومان است، هرکدامتان هم بگویید که عدالت سخت است، حضرت فرمودند اتفاقاً آسان است، در اجرای عدالت گشایش، سعه و راحتی است برای همه، اتفاقاً اگر عدالت اجرا شود همه راحت زندگی می‌کنند، اگر کسانی فشار عدالت را سخت می‌دانند بدانند که فشار بی‌عدالتی سختی بیشتری دارد.

حرف‌هایی را هم که بیان می‌کنم شعار نیست یعنی گردن من به آنچه می‌گویم گرو است، گردن من در گروه صحبت‌های من است و جانم را در راه صحبت‌هایم می‌دهم.

فرمودند: افرادی که تقوا داشته باشند در شبهات وارد نمی‌شوند، چرا که از این به بعد عده‌ای در افکار عمومی شبهه ایجاد می‌کنند آن هم با عنوان‌های قشنگ تا مقابل مرا بگیرند، ولی در این میان افرادی که تقوا داشته باشند وارد شبهات نمی‌شوند و بازی نمی‌خورند ولی افرادی که دلشان می‌خواهد بازی بخورند بازی می‌خورند، آگاه باشید که بلا و آزمایش شما و آزمون بزرگ شروع شد عین روز اولی که پیامبر (ص) آمد.

مانند 30 سال پیش، آن موقع بین اسلام و کفر انتخاب کردید دوباره کاری می‌کنم که مجبور شوید بین اسلام و کفر انتخاب کنید، دوباره سر دوراهی قرارتان می‌دهم، بازی تمام شد، نمی‌شود روش کفار را پیش بگیرید ولی با ظاهر مذهبی، نمی‌گذارم، باید بین عدل و ظلم انتخاب کنید، دوباره باید معلوم شود که چه کسی مؤمن است چه کسی کافر و فاسق، غربال می‌شوید، یا بر من با با من یعنی یا با حق یا بر حق، تصمیم خود را باید بگیرید، انقلاب یا ضد انقلاب، حق یا باطل، عدل یا فساد.

* بزرگان اسلام در زمان پیامبر بر سر قدرت با امیرالمومنین درگیر شدند

حضرت امیر(ع) فرمود: چنان در دوران حکومت من بر هم زده خواهید شد و کاری می‌کنم با کف‌گیر آزمون مجدد انقلاب، آن‌هایی که پائین هستند بالا و افرادی که بالا هستند پائین بیایند و به این شکل زیر و رویتان می‌کنم. می فرماید که این گونه نیست یک بار امتحان دهید و تا آخر عمرتان گارانتی شوید.

اینکه ما 20 سال پیش زمان پیامبر(ص) امتحان داده ایم، کافی نیست بلکه دوباره باید امتحان دهید چراکه هیچ کسی گارانتی نیست. فرمود که در این امتحان مجدد، گاهی کسانی که سابقه‌های درخشان و طولانی از زمان پیامبر(ص) در اسلام داشتند در این مسابقه و آزمون دوباره عقب می‌افتند و افرادی که در آن دوره کسی نبودند و کسی آنها را نمی‌شناخت جلو می‌افتند.

فرمود این یک آزمون دوباره است و یک بار برای همیشه نیست، دوباره باید آزمون پس دهید و به خدا سوگند من فریبتان ندادم و نخواهم داد و چیزی را از شما مخفی نکردم. به خدا سوگند هیچ حقیقتی را از شما پنهان نکردم. من حکومتی را تشکیل دادم که در آن با شما مردم چیزی را مخفی ندارم و هیچ‌گاه به شما دروغ نگفتم و مرا به این مقام و به این روز خبر داده‌اند.

جالب این است اول کسی که با علی(ع) دست بیعت داد طلحه بود. بعد زبیر بیعت می‌کند و همین‌ها چند ماه بعد با امیرالمؤمنین آن هم بر سر قدرت درگیر می‌شوند. حضرت امیر می‌فرمایند: کسانی از شما که برادران خود من هستید، کسانی از شما در این سال‌ها در این دنیا غرق شدند و اموالی را تصاحب کردند. من وقتی مقابل این افراد را بگیرم و خواهم گرفت و فقط حقوق خود آنها را به آنها خواهم داد از دست من عصبانی خواهند شد. فریاد خواهند زد که پسر ابوطالب ما را از حقوقمان محروم کرد و به ما ظلم کرد. آگاه باشید هر کس از مهاجرین و انصار و از اصحاب پیامبر و خویشان پیامبر و از بستگان پیامبر و همه کس خیال و گمان کند که به خاطر سابقه‌اش، به خاطر هم‌نشینی با پیامبر بر دیگران نسبت به بیت‌المال برتری دارد بداند که خطاست.

* طلحه و زبیر سهم بیشتری از بیت‌المال از امام می‌خواستند

فرمود هر کاری انجام دادید برای خدا انجام داده‌اید پس پاداش آن را در آخرت از خدا بخواهید. در دنیا همه مساوی اند. شما قدیمی‌ترین و باسابقه‌ترین مسلمان، با مسلمانی که همین امروز مسلمان می‌شود نزد ما به لحاظ سهمش از بیت‌المال مساوی است. هر کس که رو به قبله ما آورد شایسته برخورداری از حقوق اسلامی و حدود اسلام است. شما همه بندگان خدا هستید و بیت‌المال، مال خداست و آن را میان همه شما به طور مساوی تقسیم خواهم کرد و هیچ کس بر دیگری برتری و مزیت ندارد. پرهیزکاران و سابقه‌داران در فردای قیامت پاداش خود را از خداوند بخواهند و خداوند دنیا را پاداش پرهیزکاران و مجاهدان قرار نداده است. آنچه نزد خداست برای نیکوکاران بهتر است، فردا بیائید تا اموال را به روش جدید تقسیم کنیم.

روز بعد طلحه و زبیر به مسجد آمدند. در گوشه‌ای دور از مسجد تجمع دیگری انجام شده و مردم را به دو بخش تقسیم می‌کنند. مردمی که پشت علی(ع) نماز را اقامه می کردند به طلحه و زبیر عبدالله‌ابن زبیر، مروان و جمعی دیگر از مردان قریش پیوستند و ساعتی آهسته با یکدیگر پچ پچ می‌کردند. بعد مخالفت آنها آشکار شد. عمار آمد پیش علی(ع) و گفت: این سخنرانی چه بود که شما انجام دادید. کمی آرام‌تر؛ همین روز اول این افراد دارند پرچم برمی‌دارند و فتنه و خلف وعده می‌کنند. کمی ملاحظه کنید که دوباره حضرت امیر رفت بالای منبر و سخنرانی کرد.

حضرت علی(ع) روز سوم حکومت، همچنان که شمشیر بر کمر بسته بود سخنرانی کرد و گفت: ای مردم برترین مردم نزد خداوند از نظر مقام فردی است که تابع کتاب و سنت باشد و به تکلیفش عمل کند. سپس به عمار گفت برو به طلحه و زبیر که گوشه مسجد نشسته‌اند بگو بیایند اینجا من با آنها کار دارم. وقتی آمدند حضرت به آنها گفت: شما را به خدا سوگند آیا چنین نبود که شما با میل خودتان و با آزادی کامل سراغ من آمدید و با من بیعت کردید؟ آیا من شما را مجبور به بیعت کردم؟ من قدرت طلب بودم یا شما از من خواستید؟ گفتند چرا ما گفتیم. حضرت امیر گفت: شما مجبور بودید و زور بالای سرتان بود که با من بیعت کنید یا خودتان خواستید؟ گفتند: ما با شما بیعت کردیم و فکر می‌کردیم که شما روش دیگری دارید، نمی‌دانستیم که این‌گونه است. ما بیعت کردیم به شرطی که شما در کارها با ما مشورت کنید و بدون نظر ما کاری نکنید و فکر کردیم اگر ما رهبری شما را تایید می‌کنیم، شما هم هوای ما را دارید و بالاخره سهم و حق ما محفوظ است و فضیلت ما را بر دیگران در نظر می‌گیرید.

حضرت امیر(ع) فرمود: آیا من حقی از شما سلب کردم و یا به شما ستمی نموده ام؟ گفتند: نه، فرمود: آیا حقی از مسلمانی ضایع و پایمال کردم، یا حکمی از احکام خدا را زیر پا گذاشتم؟ گفتند: نه، حضرت فرمود: پس چرا از من دلگیرید؛ اگر من نه حق کسی را پایمال کردم و نه حکمی را زیر پا گذاشتم پس چرا شما با من مشکل دارید؟ گفتند: به خاطر روش حکومت تو و حرف‌هایی که مطرح می‌کنی و اینکه چرا در حکومت نظر ما را نمی‌پرسی. حضرت امیر(ع) گفت: من اگر در جایی نیاز به مشورت داشته باشم نظر شما را می‌خواهم آنچه که تا الآن گفتم نیاز به مشورت نبود چرا که نظر صریح خداوند و سنت پیامبر بود.

بعد طلحه و زبیر آمدند پیش حضرت امیر و گفتند که ما می‌خواهیم به عمره برویم. حضرت فرمود: شما قصد عمره ندارید و من می‌دانم شما کجا می‌خواهید بروید. این اجازه برای عمره نیست. دعوا و درگیری را شروع کردید و حالا می‌روید تدارک پیمان‌شکنی و درگیری را ببینید.

آنها قسم خوردند که این‌گونه نیست. حضرت امیر لبخندی زد و گفت‌: پس دوباره تجدید بیعت کنید. آنها دوباره پیمان بسته و سوگند خوردند و و زمانی که رفتند، حضرت امیر(ع) فرمود: به خدا سوگند دیگر اینها را نخواهید دید الا اینکه به روی ما شمشیر می‌کشند و جنگ را بر ما تحمیل می‌کنند و هر دو آنها کشته خواهند شد.

* فتنه‌گران از همسر پیامبر برای رهبری شورش استفاده کردند

همه همسران پیامبر(ص) برای ما محترم‌اند. حتی عایشه؛ ما عایشه را ام‌المؤمنین می‌دانیم و نباید به او اهانتی شود ولو اینکه او با علی‌ابن ابیطالب(ع) درگیر شده است. خود حضرت امیر(ع) هم احترام عایشه را نگه داشت حتی بعد از جنگ که جناب عایشه اسیر شد و امیرالمؤمنین(ع) اجازه نداد کوچکترین اهانتی به وی شود.

طلحه و زبیر نامه‌ای به عایشه می‌نویسند و در آن می‌گویند که به ما ملحق شو تا مقابل علی(ع) بایستیم چرا که علی اوضاع را به هم می‌ریزد. ام سلمه مکه بود. آنجا از جریان مطلع می‌شود و می‌فهمد که طلحه و زبیر در حال برنامه‌ریزی توطئه‌ای علیه علی‌(ع) و حکومت ایشان هستند.

ام سلمه شروع به افشاگری و سخنرانی به نفع امام علی(ع)‌می‌کند که ای مردم! خود شما با علی بیعت کردید و نباید با او درگیر شوید چرا که حکومت علی(ع) حق است. خبر به عایشه می‌رسد که جناب ام‌سلمه دارد افکار مردم را به نفع علی(ع) آگاه می‌کند. ‌عایشه به ملاقات ام سلمه می‌آید و می‌گوید ای اختر ابا امیه! تو نخستین زن از زنان مهاجر رسول خدا و از بزرگان اهل بیت پیامبر(ص) هستی. بیشترین آیات الهی در خانه تو بر پیامبر نازل شد و جبریل بیش از همه در خانه شما بر رسول خدا نازل می‌شد.

ام‌سلمه خطاب به عایشه می‌گوید شما که جزء مخالفان خلیفه سوم(عثمان) بودید چطور حالا به عنوان انتقام او می‌خواهید در برابر علی(ع) بایستید؟ و بعد ام سلمه شروع می‌کند به یادآوری برخی مسائل برای عایشه؛ اینکه آیا یادت می‌آید یه روزی علی آمد و پیامبر در مورد علی چه گفت و … .

هر چه می‌گوید عایشه تأیید می‌کند و می‌گوید بله یادم هست. بعد ام سلمه می‌گوید: پس با این وضع دیگر این چه قیام و شورشی است که علیه حکومت مشروع به راه انداخته‌اید.

عایشه می‌گوید: مسائلی وجود دارد که باید حل و اصلاح شود و بعد ام سلمه می‌گوید که خودت می دانی.

ام سلمه نامه‌ای خطاب به علی(ع) می‌نویسد و خبر می‌دهد که اینها دارند شورش را به پا می‌کنند. حضرت امیر(ع) در جایی سخنرانی می‌کند و می‌فرماید: کسانی که در حال حاضر به اسم خون عثمان حرف می‌زنند همه آنها می‌دانند که برخی از خود اینها در خون عثمان دست داشتند و کسی که برای مهار و کنترل شورش تلاش می‌کرد که خلیفه کشته نشود من بودم. عایشه گفته بود بله من به عثمان منتقد و معترض بودم ولی شنیدم خلیفه قبل از اینکه کشته شود توبه کرده بود بنابراین زمانی که توبه کرده نباید کشته می‌شد و الا قبول دارم که من هم جزو منتقدان و معترضان عثمان بودم ولی او توبه کرده بود پس چرا او را کشتند؟

حضرت امیر (ع) می‌فرمایند: ‌جواب دادند که ما با هم دنبال قاتلان عثمان باشیم تا قاتل او را پیدا کنیم. حضرت آنجا توضیح می‌دهند که من هم منتقد و معترض به عثمان بودم و هم در عین حال مخالف قتل عثمان بودم و با افراطیونی که عثمان را به قتل رساندند مخالف بودم و در برابر آنها ایستادم.

* مقدس‌مآبانی مثل اشعری برای مقابله با فتنه حجت شرعی می‌خواستند

حضرت امیر(ع) که به خلافت رسید قصد داشت ابوموسی اشعری را که از زمان خلیفه قبل حاکم کوفه بود عزل کند اما مالک اشتر و عده‌ای به علی‌(ع) گفتند که ابوموسی اشعری هم عده‌ای مرید در شهر دارد که او را قبول دارند حالا بگذارید باشد تا ببینیم چه می‌شود. بعداً حضرت امیر(ع) می‌گوید من از اول می‌خواستم ابوموسی اشعری را بردارم چرا که او را انسان صالحی نمی‌دانستم ولی چون گفتند عده‌ای او را قبول دارند و برای اینکه مردم نگویند تا علی آمد همه را برداشت گذاشتم بماند.

ابوموسی اشعری در آن زمان امتحان خود را پس می‌دهد. حضرت امیر(ع) به ابوموسی اشعری كه حاكم كوفه بود نامه‌ای نوشت و گفت كه طلحه و زبیر و عایشه قصد شورش دارند و حق هم با ماست. بنابراین برای ما نیرو بفرست و مردم كوفه را بسیج و كمك كن تا برویم بصره چرا كه آنها آمدند و بصره را اشغال كرده‌اند.

بعد از آن ابوموسی اشعری شروع كرد با ادبیات مقدس مآب صحبت كردن؛ اینكه جنگ مسلمان با مسلمان و با كدام حجت شرعی اصحاب در برابر اصحاب بایستند؟ بله، شما علی هستید، اولین مسلمان هستید ولی آن طرف هم ام‌المؤمنین است، طلحه و زبیر هستند،‌ زبیر سیف‌الاسلام است، یعنی چه جنگ مسلمان با مسلمان، این جنگ شبهه شرعی دارد. مردم! آرامش داشته باشید و به هیچ كدام از دو طرف ملحق نشوید چرا كه ما بیطرف هستیم، این جنگ خلاف شرع است.

حضرت امیر(ع) گفت: این جنگ را بر ما تحمیل كرده‌اند، ما شروع نكردیم كه به من می‌گویید خلاف شرع است. اینها علیه حكومت شورش كردند و می‌خواهند حكومت را براندازی كنند. باید به آنها بگویید و شما باید طرف حق را بگیرید و نباید بگویید كه در هر صورت كاری نمی‌كنیم.

حضرت امیر دو بار نامه فرستاد ولی ابوموسی اشعری اعتنایی نكرد. بعد از این حضرت امیر(ع) محمدبن ابوبكر را به كوفه فرستاد و ابوموسی اشعری را عزل كرد.

امام علی(ع) شهر را به ابن عباس و محمد بن ابوبكر سپردند و با نیروها برای جنگ رفتند اما باز هم ابوموسی اشعری با حضرت مخالفت كرد و سخنرانی كرد مبنی بر اینكه ای مردم به جنگ نروید چرا كه آن طرف جنگ نیز اصحاب پیامبر اند، كسانی هستند كه نزد پیامبر سوابق دارند و خویشان پیامبر اند و بزرگان اسلامند، با چه كسانی می‌خواهید بجنگید؟

ابوموسی اشعری شروع به سخنرانی و ایجاد تردید و شبهه در دل مردم كرد تا اینكه حضرت امیر (ع) مالك اشتر را به كوفه فرستادند و او نیز ابوموسی اشعری را با حالت ذلت بازداشت و از سمتش عزل كرد.

* بنای امام در مواجهه با فتنه‌گران در ابتدا گفتگو و نصیحت بود اما آنها بنای دیگری داشتند

ابن عباس روایت می‌كند: روزی دیدم امیرالمومین نشسته‌ و كفش پاره‌ای را مدام وصله می‌زنند. گفتم آقا تو را به خدا از این كفش دست بردار شما خلیفه مسلمین هستید، بزرگترین امپراطوری جهان در اختیار شماست.

حكومت حضرت امیر(ع) بزرگترین قدرت سیاسی – نظامی آن موقع جهان بود؛ چون امپراطوری ایران و امپراطوری رم در آن زمان متلاشی شده بودند و اسلام تقریباً قدرت اول سیاسی، نظامی و اقتصادی و یا یكی از دو قدرت اصلی جهان بود.

ابن عباس می‌گوید: آقا! شما حاكم نصف زمین هستید، این همه عاشق و مرید دارید، این چه كفشی است؟ من خجالت می‌كشم؟ حضرت امیر(ع) سر خود را بالا كرد و لبخندی زد و گفت: ابن عباس این كفش چقدر می‌ارزد؟ ابن عباس گفت: آقا هیچی. این كفش، ارزشی ندارد. حضرت امیر(ع) فرمود: به خدا سوگند ارزش این كفش پیش من از حكومت بر شما بیشتر است. به خدا سوگند تمام حكومت بر این جهان را با این كفش معامله نمی‌كنم. فقط به یك دلیل حكومت را قبول كردم و به خاطر آن می‌جنگم و وارد مبارزه شدم؛ اینكه احقاق حقی كنم و ابطال باطلی. فقط برای این حكومت را پذیرفتم و وارد سیاست و حكومت شدم كه یك حقی را برقرار كنم و باطلی را محو كنم؛ من به خاطر عدالت و حق آمده‌ام والا حكومت برای من ارزشی ندارد.

حضرت امیر(ع) سپس می‌فرمایند: من از هیچ چیزی نمی‌ترسم و الآن هم كه عده ای به فتنه و آشوب دچار شده‌اند با اینها می‌جنگم؛ من اهل عقب‌نشینی نیستم، من نصیحت و موعظه می‌كنم.

حضرت امیر(ع) نامه‌ای را برای حاكم كوفه می‌فرستند و تا آخر هم می‌گفتند مصالحه، مذاكره، گفتگو و نصیحت. به یاران خود می‌گفتند با اینها با زبان خوش سخن بگویید و آنها را تحریك نكنید. ما نمی‌خواهیم بجنگیم بلكه می‌خواهیم با هم باشیم و كوتاه بیایید اما اینها این كار را نكردند.

وقتی دشمنان حضرت امیر (ع) بصره را اشغال كردند، حاكم بصره عثمان بن حنیف از طرف حضرت امیر (ع) بود. (وی همان كسی است كه یك بار حضرت امیر (ع) او را توبیخ كردند. حضرت در نهج‌البلاغه به عثمان ابن حنیف می‌فرماید: نیروهای اطلاعاتی به من گزارش دادند كه شما را به یك میهمانی دعوت كردند كه ثروتمندان و سرمایه‌داران را سر سفره راه می‌دادند اما فقرا را راه نمی‌دادند و فقرا به جای دیگری منتقل می‌كردند. تو را به این چنین میهمانی دعوت كردند و تو هم رفتنی و سر این سفره نشستی و در كنار اغنیاء شام خوردی در حالی كه فقرا را راه نمی‌دادند. البته عثمان ابن حنیف بعد عذرخواهی كرد و گفت من نمی‌دانستم كه این تخلف است.

دشمنان حضرت آمدند و بصره را گرفتند. در ابتدا حدود 80 – 70 نفر از یاران حضرت در این شهر را اعدام كردند و خون ریختند؛ یعنی آمدند و جنگ را شروع كردند و بعد تمام سر و صورت عثمان ابن حنیف، حاكم كوفه را تراشیدند و بعد با حالت تحقیر كننده ای او را بیرون انداختند و گفتند حالا برو پیش علی. وقتی عثمان ابن حنیف خدمت حضرت امیر (ع) رسید گفت: آقا! من وقتی به كوفه رفتم یك فرد كامل و پیرمردی با وقاری بودم اما حالا مانند یك پسر بچه برگشته‌ام؛ نه ریشی، نه مویی، تمام سر و صورت مرا تراشیدند و 70 نفر را نیز كشتند. حضرت امیر(ع) 3 بار آیه ” انا لله و انا الیه راجعون ” را خواندند.

* سران فتنه بر سر رهبری مردم دچار اختلاف شدند

زمانی كه سپاه طلحه و زبیر شهر بصره را گرفتند و وقت اقامه نماز رسید، سر اینكه چه كسی امام جماعت باشد بین‌شان اختلاف افتاد.

شهر و بیت‌المال بصره در اختیار آنها قرار گرفت؛ وقتی هنگام نماز شد طلحه جلو ایستاد، بعد زبیر آمد جلوتر ایستاد. بحث شد بر سر اینكه باید معلوم شود چه كسی امام جماعت باشد چراكه هر یك از طلحه و زیبر می‌خواستند امامت كنند.

میان آنها اختلاف پدید آمد و سرانجام با میانجیگری جناب عایشه قرار شد یك وعده فرزند طلحه امام جماعت باشد و یك وعده فرزند زبیر كه دعوا صورت نگیرد.

قبل از جنگ جمل امیرالمومنین(ع) با جناب طلحه و زبیر، با رفقای سابق و هم رزمان و سابقه‌داران اسلام احتجاج می كند. حضرت امیر(ع) استدلال می‌كند و می‌فرماید: ما دنبال خونریزی و خشونت نیستیم. بیایید با هم صحبت كنیم و مسئله را به نحوی حل كنیم. اگر هنوز در ذهن شما سوء تفاهمی هست كه نیست، ولی اگر هست می‌خواهم حجت تمام شود، نمی‌خواهم درگیری ایجاد شود، خون مسلمانان نریزد، مردم دو دسته نشوند و به جان هم نیفتند؛ فتنه راه نیندازید.

امام علی (ع) می‌فرمایند: دوباره به شما می‌گویم هر چند می‌دانید اما كتمان می‌كنید، من دنبال بیعت شما و مردم نبودم، من به دنبال حكومت نبودم و به یك معنا حكومت بر من تحمیل شد. من با شما بیعت نكردم بلكه شما سوی من آمدید و شما اولین كسانی بودید كه با من بیعت كردید. هیچكس با من از سر ترس یا به طمع پول بیعت نكرد؛ نه به خاطر مال و نه از جهت تسلط و غلبه؛ شما خود پیش از دیگران و از روی رضا و رغبت با من بیعت كردید. شما اولین كسانی بودید كه آمدید و به من گفتید كه شما شایسته‌ترین فرد برای رهبری هستید و هیچكس شایسته‌تر از شما برای رهبری نیست و این را چند بار تكرار كردید.

من چند بار خودم را كنار كشیدم، شما اصرار كردید كه نه فقط شما باید رهبر باشید. از شما به حق آن برادری‌های سابق و به حق آن ایمان سابق می‌خواهم كه از این فتنه باز گردید و مسلمین را به جان هم نیندازید و زودتر توبه كنید.

اگر آن موقع تظاهر كردید كه مایلید با من بیعت كنید و در دل این گونه نبودید؛ خوب پس خود را محكوم كرد‌ه‌اید و من علیه شما باید احتجاج كنم كه چرا درون و بیرون شما دو شكل بود كه آن هم تازه به نفع شما نیست. شما ظاهراً اظهار طاعت و بیعت كردید اما در باطن از اول هم رهبری مرا قبول نداشتید و مدام سنگ پیش پای من انداختید. به جان خودم سوگند بیعت شما از سر ترس و تقیه نبود. شما از مهاجران به تقیه سزاوارتر نبودید، اما نپذیرفتن بیعت پیش از آنكه درون آن وارد شوید آسان‌تر بود از خروج شما از بیعت پس از پذیرفتن آن.

حضرت می‌فرماید: شما اگر رهبری را قبول نداشتید، اگر اول با من بیعت نمی‌كردید راحت‌تر بود چرا اول بیعت كنید بعد بشكنید. اینكه سخت‌تر است. به راستی شما پنداشته‌اید كه من در خون عثمان، خلیفه سوم، دست داشته‌ام؟ كسانی از مردم مدینه كه از بیعت با من و شما سرباز زده‌اند و بی‌طرف‌ هستند آنها میان من و شما حكم كنندكه بین من و شما چه كسانی در خون عثمان خلیفه دست داشته‌اند؟

حضرت سپس رو به طلحه و زبیر كرده می‌فرماید: ای پیر مردان! از این رأی نادرست برگردید. فرصت برای بازگشت من و شما زیاد نیست. از سن ما دیگر گذشته است. اگر اكنون برگردید، بزرگترین ضربه‌ای كه به شما می‌خورد این است كه به شما می‌گویند ترسیدند و شكست خوردند؛ عیبی ندارد؛ بپذیرید پیش از آنكه نار و عار در قیامت سراغ شما بیاید. اگر الآن عقب بروید ممكن است علیه شما بگویند ترسیدند در حالی كه این ترس نیست بلكه این عقل است اما اگر با من بجنگید هم نار است هم عار، هم ننگ دنیاست و هم عذاب آخرت.

* عایشه حاضر به بحث و مناظره با علی(ع) نشد

بعد حضرت امیر افرادی را پیش جناب عایشه می‌فرستند تا با او صحبت كنند؛ اینكه مگر پیامبر به شما نگفت از خانه بیرون نیایید و وارد این مسائل و دعواها نشوید. بعد هم این افراد به جناب عایشه گفتند كه امیرالمؤمنین می‌خواهد بیاید و با شما صحبت كند. جناب عایشه گفت كه من حوصله اینكه با علی بنشینم و جر و بحث كنم ندارم. كسی با علی نمی‌تواند مباحثه و مناظره كند. من پاسخی برای علی ندارم و در احتجاج، بحث و مناظره من حریف علی نیستم.

ابن عباس به جناب عایشه می‌گوید: شما كه با مخلوق خدا حاضر نیستی بحث و مناظره كنی در قیامت چگونه با خداوند بحث خواهی كرد؟ جواب خداوند را چگونه خواهی داد؟ حضرت امیر(ع) به مردم فرمودند: ای مردم! من با این گروه مدارا كردم تا شاید متنبه شوند و برگردند. آنها را به پیمان شكنی‌هایشان توبیخ كردم. ستمی را كه كردند و می‌كنند را دوباره به رویشان آوردم ولی باز به من پیغام رساندند كه آماده درگیری با نیزه‌ها و شمشیرهایشان باشم.

من پیوسته تا بوده‌ام هرگز كسی نتوانسته مرا به جنگ تهدید كند و من هرگز از هیچ جبهه‌‌ای نگریخته‌ام. من از 16 سالگی تا الآن كه 60 ساله‌ام در خط مقدم جبهه بوده‌ام. از 16 سالگی به استقبال شهادت رفته‌ام و تا الآن سر و صورت من پر از آثار نیزه و شمشیر است؛ پر از آثار تیر و تركش است؛ حضرت آنجا فرمود كه مرا از جنگ نترسانید.

كسانی كه ما را تهدید می‌كنند و رعد و برق می‌كنند، این رعد و برقی است كه بارانی ندارد. ما بدون رعد و برق بر سر آنها نازل خواهیم شد.

فرمود: اینها شعار می‌دهند اما ما بدون اینكه شعار دهیم عمل می‌كنیم. اینان گذشته مرا دیده‌اند؛ صلابت مرا دانسته‌اند؛ چگونگی مرا دیده‌اند؛ منم ” ابوالحسن ” كه قدرت مشركان را در همه جنگ‌ها در هم شكستم؛ منم كسی كه جماعت آنها را پراكنده می‌ساختم؛ من با همان قلب محكم امروز نیز با دشمنان روبرو خواهم شد و در كار خود یقین دارم و هرگز تردیدی ندارم.

فرمود: ای مردم! به راستی كه مرگ چیزی است كه كسی نمی‌تواند از آن فرار كند و همه خواهند مرد. كسی فكر نكند كه اگر به جبهه نرود و موقع درگیری وارد عملیات نشود زنده می‌ماند. فرمود: همه خواهیم مرد منتها به دو شكل؛ مردم دو دسته‌اند؛ یك عده در راه حق كشته می‌شوند و بقیه هم می‌میرند؛ بهترین مرگ‌ها كشته شدن در راه خداست.

* اطرافیان زبیر اجازه گرفتن تصمیم درست را از او گرفتند

بالاخره فتنه گران جنگ با امیرالمومنین را راه انداختند. در تاریخ نقل شده است كه تعداد نیروهای امیرالمومنین 20 هزار و تعداد نفرات نیروهای جمل 30 هزار نفر بودند. در این جنگ 80 نفر از بدریون و 1500 نفر از اصحاب رسول‌الله در صف علی بن ابیطالب(ع) قرار داشتند. موقع جنگ حضرت خطاب به یاران خود فرمود كه دشنام ندهید و اگر اینها شكست خوردند زنانشان را آزار ندهید گر چه زنان به شما دشنام بگویند و به هچ شخصی هم توهین نكنید.

در تاریخ طبری نقل شده بعد از اینكه حضرت امیر(ع) همه صحبت‌ها را كرد ولی افرادی كه در جبهه مقابل بودند قانع نشدند.

البته در این میان لازم به ذكر است كه زبیر و طلحه هیچ كدام به دست نیروهای امیرالمؤمنین كشته نشدند. حضرت امیر(ع) قبل از جنگ به زبیر گفتند بیا می‌خواهم با شما صحبت كنم؛ زبیر جلو آمد و حضرت امیر(ع) گفت: زبیر ما با هم در یك صف و در كنار پیامبر بودیم؛ آیا یادت می‌آید كه روزی پیامبر از تو پرسید كه نظرت راجع به علی چیست؟ و تو گفتی علی را دوست دارم و بعد جضرت فرمودند ولی با علی می‌جنگی.

اینها را گفت كه یك مرتبه زبیر یادش آمد؛ بعد از این قضیه زبیر برگشت. با وقوع این صحنه پسر زبیر خطاب به وی گفت: چه شد ترسیدی؟ گفت: نه، علی جمله‌ای را از پیامبر نقل كرد كه من فراموش كرده بودم و حدیثی را از پیامبر به یادم آورد كه ترسیدم؛ زبیر برگشت رفت كه اسلحه بگذارد و جبهه را ترك كرد؛ یك لحظه به خودش آمد و گفت این جنگ درست نیست، ما اشتباه كردیم، حق با علی است. آمد برود كه پسرش و برخی از اصحاب گفتند فلانی را ببین! رفت و چشمش به شمشیر علی افتاد و ترسید. بعد زبیر شمشیر كشید و به سمت نیروهای امیرالمومنین حمله كرد.

* حضرت امیر تلاش كرد به هر ترتیب زبیر را بازگرداند

حضرت امیر متوجه ماجرا شدند. فهمیدند كه زبیر پشیمان شده اما در رودربایستی گیر كرده، چون خودش این نیروها را به منطقه آورده است حالا اگر یك مرتبه بگوید كه نمی‌جنگم نمی‌شود و در واقع گیر افتاده است.

حضرت امیر فوری پیغام دادند و گفتند كه به رزمنده‌ها بگویید زبیر به هر سمتی از نیروهای ما آمد مقابل او نایستید بلكه وانمود كنید كه او خیلی قوی است و حساب ما را رسید و ما ترسیدم و عقب رفتیم.

حضرت امیر فرمود: اگر به جناح چپ سپاه حمله می‌كند، راه دهید؛ بیایید عقب و بگذارید او جلو بیاید. بگذارید رجز بخواند و برگردد و اگر به سمت راست آمد جلوی راهش را خالی كنید و با او نجگیند.

زبیر چند دور زد تا شجاعت خود را نشان دهد و معلوم شود نترسیده است. بعد برگشت و گفت: دیدید من نترسیدم و بحث مرگ نیست؟ گفتند: بله، شما خیلی شجاع هستی؛ گفت: ولی من نمی‌جنگم چون جنگ با علی درست نیست.

آنجا زبیر جبهه را ترك كرد. در پشت جبهه یكی از نیروهایش به او گفت: شما كجا می‌روید؟ گفت: من پشیمان شدم چون جنگ با علی درست نبود. گفت: بچه‌های مردم را آوردی خط مقدم و حالا كه جنگ در حال آغاز است، سر بزنگاه یك مرتبه شما تشریف می‌برید؟ این گونه نمی‌شود. بعد از پشت زبیر را زد و او را كشت.

در روایات آمده خبر كه به حضرت امیر(ع) رسید، حضرت برای زبیر اشك ریخت چون آنها هم‌رزم یكدیگر بودند و سال‌های سال در جبهه در كنار یكدیگر جنگیده بودند.

طلحه هم به دست نیروهای علی كشته نشد بلكه توسط برخی از نیروهای خودشان كشته شد. نقل شده كه مروان از پشت تیری به طلحه زد و او را كشت. بنابراین هیچ كدام از اینها را نیروهای امیرالمؤمنین(ع) نكشتند.

* ماجرای شهادت جوانی كه جنگ با فتنه‌گران را ناگزیر كرد

بعد حضرت امیر(ع) یك قرآن برداشت و آمد طرف نیروهای خود و فرمود: یك شهید می‌خواهم؛ چه كسی حاضر است این قرآن را در دستش بگیرد و به سمت سپاه دشمن برود و آنها را برای آخرین بار به قرآن دعوت كند كه بین مسلمین جنگ راه نیفتد و البته بداند كه قطعاً كشته خواهد شد. جوانی بلند شد و گفت من حاضرم بروم. حضرت امیر فرمود: می‌خواهم زمانی كه قرآن را در دست گرفتی اگر دست تو را قطع كردند برنگردی و با دست دیگرت قرآن را برداری و به آنها عرضه كنی، گفت: باشد. بعد حضرت فرمود: می‌خواهم زمانی كه دست دیگرت را هم قطع كردند باز هم بر نگردی.

آنجا آمده است كه این جوان رفت و دو دستش را قطع كردند و بعد قرآن را به دندان گرفت و با دو دست بریده رو به سپاه جمل كرد كه به حق این قرآن بین مسلمانان درگیری و جنگ راه نیندازید و برای براندازی حكومت مشروع، مردم را تحریك نكنید كه آنجا زدند و آن جوان را شهید كردند.

به این شكل بود كه حضرت امیر فرمود: الآن دیگر نبرد واجب شد و از این پس ما برای جنگیدن با اینها حجت شرعی داریم. فرمود كه به نام خدا شمشیرها را بكشید و به نام خدا عملیات را شروع كنید.

در این جنگ چند هزار نفر از مسلمانان و حتی اصحاب پیامبر(ص) دو طرف كشته شدند و در آخر هم این جنگ به نفع علی(ع) و جبهه حق به پایان رسید.

پس از جنگ حضرت امیر(ع) فرمود: جناب عایشه را با احترام برگردانید. در روایات آمده كه جناب عایشه آنجا اظهار پشیمانی كرد و حضرت ایشان را با 40 مأمور محافظ فرستادند. فقط آنجا عاشیه گلایه كرد و گفت: چطور همسر پیامبر(ص) را با 40 مرد نا محرم می‌فرستید؟ حضرت امیر(ع) فرمود: شما با چند هزار مرد نا محرم به جبهه آمدی، آنها حساب نبودند؟ با این 40 تا مشكل دارید؟ اینها خانم هستند و فقط لباس مردانه پوشیده‌اند و بعد دیدند هر 40 نفر جزء شیعیان و سربازان حضرت امیر(ع) بودند.

این خانم‌ها شبیه مردان لباس رزم پوشیده بودند كه از دور تصور می‌شد این‌ها مرد هستند. معلوم شد این 40 نفر، 40 شریك جنگی و عملیاتی حضرت امیر(ع) هستند؛‌ اینها نیروهای گارد ویژه امیرالمؤمنین بودند، حضرت به آنها فرمود: مراقب جناب عاشیه باشید و ایشان را با احترام كامل به مدینه برگردانید.

در صدر اسلام، بزرگان اسلام گرفتار شدند؛ كسانی كه باید بارها شهید می‌شدند،‌ از نزدیك‌ترین خویشان پیامبر (ص) بودند، از نزدیك‌ترین اصحاب و دوستان پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) بودند كه گرفتار شدند.

* حق را نباید با اشخاص سنجید

این مباحث را عرض كردم كه بدانید فتنه و شبهه چیست؟

حضرت امیر(ع) فرمود: حق را با آدم‌ها نسنجید بلكه آدم‌ها را با حق مقایسه كنید. ملاك حق و باطل را بشناسید تا بفهمید چه كسی حق است و چه كسی باطل وگرنه اگر ملاك شما اشخاص باشند باید بدانید كه اشخاص لغزش دارند.

قرآن، سنت، عقل، ضوابط و اصول را بشناسید و از روی اصول بفهمید كه چه كسانی تابع اصول هستند و چه كسانی تابع آن نیستند نه اینكه از روی افراد متوجه شوید اصول چیست.

اگر فردی بخواهد از روی اشخاص و سوابق خود حق و باطل را تشخیص دهد باید بداند كه دچار اشتباه خواهد شد؛ باید اصول را بشناسید.

تقوا، معنویت و خلوص داشته باشید و به دنبال برتری نباشید و اینكه ملاك‌ها دست‌تان باشد؛ اگر معرفت و خلوص داشته باشید و به امام حق نگاه كنید حضرت می‌فرماید كه اشتباه نمی‌كنید.

آن زمان اشتباه شد، الآن هم می‌شود، بعد از این هم خواهد شد.

حضرت امیر(ع) فرمود: در فتنه هر كجا دچار شبهه شدید و نتوانستید حق و باطل را تشخیص دهید بر اساس تعصب، احساسات و دنیا خواهی موضع نگیرید و عمل نكنید و از رهبری صالح تبعیت كنید.

خود حضرت امیر(ع) تا جایی كه می‌توانستند مدارا می‌كردند. حضرت امیر(ع) خیلی مدارا كردند و فقط در جایی كه دیگر واقعاً امكان مدارا نبود و اگر بیشتر از آن مدارا می‌شد به سقوط حكومت منجر می‌شد و دیگر همه چیز از دست می‌رفت وارد جنگ می‌شدند و مدارا را كنار می‌گذاشتند.

حضرت امیر(ع) طرفدار اصالت جنگ و اصالت درگیری نبودند؛ بنا و اساس بر حداكثر مدارا، حداكثر استدلال و حداكثر رحمت بود و اگر به این شكل كار پیش نمی‌رفت، وارد جنگ می‌شدند.

حضرت امیر(ع) خطبه‌ای دارند كه در آن 50 – 40 مورد را می‌شمارند و می‌گویند كه همه اینها خلاف و باطل است اما من نمی‌توانم آنها را درست و اصلاح كنم چون جامعه ظرفیت آن را ندارد و پس می‌زند و خود جامعه و افكار عمومی به گونه‌ای تربیت شده كه مقابل اصلاح اینها مقاومت می‌كنند بنابراین مجبورم با اینها مدارا كنم تا ببینم بعد چه می‌شود.

به خاطر وحدت مسلمین خود حضرت امیر(ع) فرمود كه استخوان در گلو و خار در چشم، من به خاطر وحدت مسلمین تحمل كردم.

بعد از جنگ جمل حضرت امیر(ع) فرمود: نباید به جناب عاشیه كوچكترین اهانتی شود چون ام‌المؤمنین و همسر پیامبر(ص) است و به خاطر پیامبر باید احترام ایشان محفوظ باشد.

روزی فردی از جناب عایشه پرسید: پیامبر(ص) چه كسی را بیش از همه دوست می‌داشت؟ جناب عایشه گفت: حضرت فاطمه، بعد پرسید: بین مردان چطور؟ عایشه گفت: همسر فاطمه (س)، علی را.

یعنی با این حال نباید اهانت كنیم و بین مسلمین درگیری و اختلاف ایجاد كنیم.

همه این مطالب را گفتم تا متوجه شوید چطور می‌شود كه پای خوش سابقه‌ترین افراد هم در مقاطعی بلغزد.

والسلام علیكم و رحمته الله و بركاته

»» بخش تصویری

.::. دانلود با کیفیت بالا .::.
(فرمت: MP4 – ابعاد تصویر: 264*352)

.::. دانلود نسخه مخصوص موبایل – 3gp .::.

(حجم کل:84 MB )
لینک اصلی | لینک کمکی
»» بخش صوتی

.::. دانلود با کیفیت بالا .::.

(حجم کل:64 MB )
لینک اصلی | لینک کمکی

.::. دانلود با کیفیت متوسط .::.

.::. دانلود با کیفیت پایین .::.

(حجم کل:8 MB )
لینک اصلی | لینک کمکی
تاریخ ماندگاری لینک اصلی: نا محدود
منبع: MobinMedia.ir

دانلودهای مرتبط

برچسب‌ها
نمایش بیشتر

‫۱۲ نظرها

  1. با سلام و عذرخواهی بابت تاخیر در تائید نظرتون به خاطر مسافرت
    لحن نامناسب گفتارتون رو به حساب ناراحتی و عدم اقناع به دلیل عملکرد ضعیف و عدم اطلاع رسانی مناسب نهادهای مسئول میذارم.
    در پاسخ قبلی به شما عرض کردم که اگه واقعا به دنبال کشف حقیقت هستید مطالبتون رو با مراکزی مثل پاسخگویی، مشاوره تبیان، ایکس-شبهه و … درمیون بذارید و از پاسخ علمی اونا استفاده کنید، نه اینکه در این پست یه لیستی از اتهامات و یا برخی از اشکالات وارده به مسائل جاری مملکت ناشی از عملکرد نامطلوب مسئولین در حوزه های مختلف رو به رهبری نسبت بدید و نتیجه گیری کنید که ایشون مناسب رهبری نیستن!!!
    از اوجایی که به نظرم شما مفهوم ولایت فقیه رو درست متوجه نشدید، به سخنرانی آقا که امروز درجمع دانشجوهای دانشگاه کرمانشاه انجام شد ارجاع میدم:
    http://www.mashreghnews.ir/fa/news/73024
    “از دید امام، ولایت فقیه یعنی مدیریت زنده، بالنده و پیش رونده که البته امام بزرگوار ما، خود مظهر تام و تمام این مفهوم بود. … آنها سعی کردند نظر امام را به معنای بی اعتنایی ولایت فقیه به قوانین تفسیر کنند اما امام بزرگوار ملت، ضمن تأکید بر ولایت مطلقه فقیه، خود بیشتر از همه به رعایت قوانین، اصول، مبانی و جزییات احکام شرعی مقید بود. اگر این شرایط از بین برود، رهبری، حتی اگر کسی او را عزل نکند ، خود بخود عزل می شود و این مسئله، نشان دهنده اهمیت فراوان این موضوع است. … رهبری را یک مدیریت کلان ارزشی است که با مدیریت اجرایی و مسئولیت مستقیم سه قوه متفاوت است و ضمن نظارت بر فعالیت های مسئولان، از حرکت کلی نظام مراقبت می کند و اجازه نمی دهد که آنها به هر دلیل، نظام اسلامی را به انعطافی غیر لازم و غیر جایز وادار کنند. مسئولان قوه مجریه، نمایندگان مجلس، مسئولان قوه قضاییه، با اختیارات کامل و قانونی ، وظایف خود را انجام می‌دهند و ممکن است تصمیماتی بگیرندکه رهبری با آن مخالف باشد اما رهبری نه حق دارد نه می تواند و نه قادر است که در این مسائل دخالت کند مگر در جاییکه اتخاذ سیاستی، به کج شدن راه انقلاب منجر می شود که طبعا در این هنگام به مسئولیت های خود عمل خواهد کرد.

    مسئولان قوه مجریه، نمایندگان مجلس، مسئولان قوه قضاییه، با اختیارات کامل و قانونی ، وظایف خود را انجام می‌دهند و ممکن است تصمیماتی بگیرند که رهبری با آن مخالف باشد اما رهبری نه حق دارد [نه طبق قانون] می تواند و نه قادر است که در این مسائل دخالت کند مگر در جاییکه اتخاذ سیاستی، به کج شدن راه انقلاب منجر می شود که طبعا در این هنگام به مسئولیت های خود عمل خواهد کرد. در تصمیمات و عمل رهبری ، عقلانیت باید در خدمت به اصول و واقع بینی باید در خدمت آرمان گرایی قرار گیرد.”

  2. علی عزیز
    بله فیلم قشنگیه 🙂
    اما من توصیه میکنم شما هم فیلم اتاق مرگ (The Killing Room) یا فیلمهایی مثل اونو در مورد MK-Ultra و کنترل ذهن رو حتما ببینید!
    همینطور آخرین مستندی که روی سایت قرار گرفته به اسم مستند کاشت. و روش یکم تامل کنید.

    یاعلی

  3. میخوام چند تا از جملات امام خمینی رو در مورد ولایت فقیه یادآورتون بشم تا شما از شبهه دربیایید دوست عزیز :
    ایشون گفتن تنها یک وظیفه خطیر وسنگین را بردوش انسان میگذارد ومقام معنوی خاصی برای او ایجاد نمی کند وانسان رایک شخصیت انسانی غیرعادی نمی کند . اسلام دین افراد عدالتخواه ، حق جو وعادل است ووجود ولی فقیه برای حفظ اسلام ضرورت دارد تا سازمانهای موجود درمملکت به فساد کشیده نشوند.
    امام خمینی درتعریفی از ولایت میفرماید : ((ولایت یعنی حکومت واداره کشور واجرای قوانین شرع مقدس . یک وظیفه سنگین ومهم است نه اینکه برای کسی شان ومقام غیرعادی به وجود بیاورد واو را از حد انسان عادی بالاتر برد به عبارت دیگر ولایت یعنی حکومت واجرا واداره . برخلاف تصوری که خیلی از افراد دارند امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است.))
    درحکومت اسلامی که ولایت فقیه درراس آن قراردارد طرز وروش حکومت خود رایی، استبدادی ودلخواهی نیست بلکه حکومت قانون است ومنحصر به حاکمیت خداوند متعال وفرمان اوست چون که خداوند قادر هرگز درهیچ برهه ای از زمان بندگان خود را، حتی لحظه ای بدون ولی ورهبر رها نمی کند ورهبری فقهاء هم درجامعه بخاطر اجرای فرامین الهی است که (( پیروی ازقوانین الهی وحکم الهی برای رئیس ومرئوس متبع است)) ، حکومتی که اسلامی وزیر نظر فقهاست سلطنتی نیست وبا حکومتهای ظا لمانه متفا وت است .
    حکومت دراسلام ودر نظام ولایت به مفهوم تبعیت ازقانون است و فقط قانون است درجامعه حکمفرمایی دارد. درحکومت اسلامی ولی فقیه بگونه ای عمل می کند که مردم دررفاه بسر برند و اززحمت ورنج بیهوده دور باشند لذا اینجاست که امام خمینی فرمود(( تشکیلات اداری زائد وطرز اداره توام با پرونده سازی وکاغذ بازی ازاسلام بیگانه است )) درحکومت اسلامی اجرای احکام سریع وساده است.آن طرزی که اسلام برای احقاق حقوق وحل دعاوی واجرای حدود وقانون جزا تعیین کرده است . بسیار ساده ، عملی وسریع است .
    حکومت اسلامی حکومت قانون است نه خودسری ونه حکومت اشخاص برمردم بانگاهی به این فرمایش امام خمینی درمی یابیم که تنها دراین نوع حکومت است که عدالت اجتماعی مطرح می باشد لذا امام خمینی این مطلب را که یکی دارای آپارتمانها باشد وعده ای بی خانمان را با حکومت اسلامی وولایت فقیه بیگانه می داند .
    ازآنجا که اسلام دین اخلاق ومعنویت است زمامدار درنظام اسلامی بایستی ازکمال اعتقاد واخلاقی برخوردار بوده وضمن دارا بودن عدالت، دامنش به معاصی آلوده نباشد که اگر زمامداری اموربدست ولی فقیه باشد نه تنها خودش عاصی وگنهکار نیست بلکه جامعه را از آلودگی به معاصی وفساد حفظ می کند لذا زمامدار حکومت اسلامی فقهاء هستند واگر خدای ناکرده حرکتی مغایر با شئون احکام اسلامی انجام دهند بخودی خود از حکومت منعزلند .
    **********************************************************
    فکرمیکنم همینقدرکافی باشه تا بفهمیم ولایت تنها یک وظیفه بزرگه که به هیچ وجه به این معنی نیست که ولی فقیه یه شخصیت برتر و معنوی تر از بقیه ست و معصوم و عاری از هرگونه گناهه و امر به هر کاری که کرد باید بی چون و چرا ازش اطاعت بشه، و اگه دامن خودش به گناه آلوده شد و از عدالت خارج شد خود بخود احکام اسلام ولایتش رو عزل کرده!!
    من فقط چند تا سوال دارم : اینهمه جوون بعد انتخابات سال 88 کشته شدن؟ مگه گناهشون چی بود؟ حرفشون چی بود؟ مگه اعتراض نداشتن به اینکه چرا حکومت ایهنمه تفاوت بین کاندیداهای انتخاباتی قائل شد!؟ مگه نمیخواستن حکومت به شبهاتی که براشون بوجود اومده جوابگو باشه؟؟ میگید کدوم تفاوت ها؟ از مناظره های تلویزیونی گرفته که در شب آخر برای آقای احمدی نژاد بی هیچ دلیلی 2 ساعت اضافه تر از بقیه کاندیدا زمان درنظر گرفته شد که تنها خودشون بیان و صحبت کنن!
    تا تظاهرات و راه پیمایی های بعد از انتخابات که هرزمان طرفداران آقای احمدی نژاد به راهپیمایی میرفتن تمام ارگان های امنیتی بسیج میشدن و مراقب اوضاع بودن و مراقب مردم بودن اما در تظاهرات طرفداران آقای موسوی تمام یگان های ویژه، پلیس و نیروی انتظامی، بسیج با باتوم و چماق و اصلحه به جون مردمی میفتادن که فقط میخواستن حرف بزنن!!! فقط از رفتارهای متناقض حکومت جواب میخواستن، یه جواب قانع کننده!
    میپرسید کدوم شبهات؟ پایگاه های رای گیری که هرسال تا ساعات نیمه شب برای رای گیری اماده بودن و رای گیری همیشه چندین بار تمدید میشد اون شب فقط دو ساعت تمدید شد!؟ یا بطور مثال بسیج که چندین مرتبه به پایگاه آقای موسوی حمله کردن و اونجا رو بهم ریختن!
    این جوونا نه راه خشونت رو پیش گرفته بودن و نه دنبال روبرو کردن استبدادی با استبداد دیگه بودن! واقعا جواب این جوونا کشته شدن بود؟؟ حق این جوونا این بود یا اینکه جواب بدن به سوالاشون!؟؟ واقعا رهبر عادل صالح فقیه ما ندید با این جوونا چکار کردن!؟؟ واقعا بنظرش عدالت این بود که در مورد این جوونا انجام شد!!؟؟ حتی یه دلجویی از خانواده هاشون نشد!! حتی تا همین الان هم خانواده هاشون برای رفتن سر قبر بچه هاشون یا مراسم گرفتن برای بچه هاشون تحت فشارن!! این جوونا هیچکدومشون نه کافر بودن نه بیگانه بودن نه بی اخلاق بودن … همه شون دینشون اسلام بود، خدا و پیغمبر سرشون میشد، مثل خیلیا نماز میخوندن، همه شون بین سن 18 تا 30 بودن. فرض کنیم که رهبر ما اینطور صلاح دیده که همه اینا برای حکومتش مضرن و باید از بین برن! خیلی خوب، همه رو اعدام میکردین و خلاص!! چرا هرکدومشونو به طرز مرموزی کشتن!؟ چرا جنازه هاشونو تا چند روز حتی چند ماه بعد از کشتن به خانواده هاشون دادن تازه اونم با هزار دردسر!؟؟ چرا اینهمه آثار شکنجه رو بدناشون بود!؟؟؟ چرا کالبد شکافی شده بودن!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟ .. چرا قاتلاشون هنوز که هنوزه پیدا نشده!!؟؟ و قرار هم نیست پیدا بشه!!! اما از اون طرف اگه یه نیروی بسیج یه خراش برمیداشت پدر همین مردمو در میاوردن!!! اما نسبت به مرگ این جوونا اینقدر بی تفاوت باشه!؟؟؟؟؟ … واقعا اینه عدالت رهبر ما!!؟؟ اینه حکومت اسلامی!!؟؟؟؟ تاکیدی که حضرت علی داشت اجرای حق وعدالت بود ودر مقابل بی عدالتی شدیدا می ایستاد وشدیدا برخورد میکرد. قوه قضائیه ایی که باید مجری عدالت باشه آیا این از ضعف و ذلت این قوه نیستش که پناهگاه مردم نیست!؟؟ تمام این قتل و اینایی که کشته شدن مگه نباید به این قوه ارجاع بشه و حافظ حقوق مردم باشن!؟؟ و مگه نباید اونا داوران عادل و بی طرف باشن!؟؟؟ پس کو…..!!؟؟؟ رئیس قوه قضائیه ما کیه !!؟؟؟ انتخاب ایشون با مردم نیست درسته!؟
    مگه امام نگفت وجود ولی فقیه برای اسلام ضرورت داره تا سازمانها به فساد کشده نشن!؟ فکرمیکنید چنددرصد از سازمانهای ما به فساد آلوده نشدن!؟؟؟ یه نمونه ش همین ماجرای اختلاس اخیر بانک! رهبر وجودش برای چیه!؟ مگه نباید این فسادها از بین بره!؟؟ مگه نباید زیردستانش و افرادیکه توی این مملکت پست و مقامی دارن و زیر نظر رهبر کارشونو انجام میدن درست عمل کنن!؟؟؟ اگر واقعا براشون مهمه چرا هر فسادی که توی مملکت ما رو میشه اینقدر رسیدگی به پروندشو کشش میدن و آخر سر هم معلوم نمیشه به کجا میرسه و نتیجه ش چی شد!!؟؟؟ در مورد فسادهای اخلاقی که توی جامعه هست اگه حکومت انقدر به پوشش جوونا اهمیت میده و براش مهمه که با گشت ارشاد با کتک زدن دختر و پسر مردم توی خیابون میخواد بزور اونارو سربراه کنه، چرا سعی نمیکنه بجای اینکار جلوی ورود مدها و لباس هایی نامتعارف را به کشور بگیره و چرا جلوی فروش اینارو توی مغازه ها نمیگیره!؟؟؟ مگه ما کم طراح لباس داریم!؟ چرا از اینا نمیخوان یه مد متعارف برای لباس جوونا طراحی کنن!!؟؟ شهید همت میگفت : اگه کسی به فساد میره من مقصرم چون من کاری براش نکردم!!!
    مگر امام نگفت ولی فقیه باید طوری عمل کنه که مردم توی رفاه باشن و به زحمت و رنج بیهوده نیفتن.؟؟ حالا ما فعلا فقط مسائل اقتصادی رو در نظر میگیریم و رفاه های دیگه و آسایش فکری مردم پیشکش.
    تو اسلام گفته شده که زن هیچگونه تکلیف اقتصادی نداره و اگر شوهرش تامینش نکرد باید برادر یا پدرش اینکارو بکنن و اگه اوناهم نکردن وظیفه حکومته اینکارو بکنه…فکر میکنید حکومت به چند درصد و چقدر از زنها بی سرپرست یا بدسرپرست ما کمک مالی میکنه!؟؟؟ الان وضعبت اقتصادی مردم داره روز بروز بدتر میشه. با این نرخ تورم مردم خرج خورد و خوراکشونو بزور تامین میکنن چه برسه به مخارج دیگه. تورم روز بروز میره بالاتر اما حقوقها همچنان ثابت مونده ….!!!!! از وقتی هم که یارانه ها اومده قشر پولدار دارن پولدارتر میشن و قشر متوسط دارن به قشر ضعیف و زیر خط فقر نزدیکتر میشن!!! فقط اسمشه که دارن به مردم یه پولی میدن بعنوان یارانه از اون طرف ده برابر پولی که میدن به عناوین مختلف قبض آب و برق و گاز و … مخارج دیگه دارن از مردم میگیرن! یه خانواده 3 نفری که 120 تومن یارانه داره وقتی قبض برقش میاد 300 تومن باید چه خاکی توی سرش بریزه!؟ همون برقی که تا دیروز مصرف میشد همونقدر داره استفاده میشه نه کمتر نه بیشتر حالا چی شده که یهو اینهمه قیمتش رفته بالا ..!؟؟ همه اجناس تقریبا چند برابر شده اما در مقابل نه تنها کیفیتشون به نسبت قیمتشون بهتر نشده بلکه حتی ثابت هم نمونده و کیفیتشون روزبروز بدترم میشه!!! شمارو نمیدونم اما نون نونوایی محل مارو یک ساعت بعد از پخت نمیشه خورد!!! این همون رفاهیه که امام گفت باید برای مردم فراهم بشه !!؟؟؟ ولی فقیه ما اگه این چیزا رو نمیبینه که واقعا متاسفم براش اما اگه میبینه و هیچ اقدامی نمیکنه فکر نمیکنم دیگه اسم همچین کسی رو بشه گذاشت ولی چه برسه از نوع فقیهش!!!!
    منظور بنده از نقد رهبری یه چیز سوری و فقط ظاهری نبود. بلکه باید یه فضای آزاد برای گفتن نقد وجود داشته باشه نه اینکه مردم از ترس خطرات احتمالی که بعد از حرف زدن تهدیدشون میکنه جرات زدن حرفی رو نداشته باشن و همش یه سری تمهیدات رو در نظر بگیرن تا مبادا پس فردا براشون پرونده سازی نکنن و از حرفاشون علیه شون استفاده نشه!!! اون برنامه تلویزیونی هم که شما میگی که هم در مورد رهبری هست هم رئیس جمهور توی همونم هر سوالی که میخواد پرسیده بشه باید یه سری چیزا کنترل بشه و هرگونه سوالی نمیتونن بپرسن و از اون گذشته خودتون توی نقل قول صحبتای ایشون اشاره کردین که رهبر ما گفته من هم که مستمع شما هستم، یعنی ایشون خودشو فقط بعنوان یه کسی میبینه که شنونده است نه کسیکه داره نقد میشه!!!! یعنی مردم هرگونه اعتراض و حرفی دارن فقط میتونن بگن اما من به هیچکدوم عمل نمیکنم، یا اصلا برام مهم نیست که راجبشون حتی فکر کنم!! ما احتیاج به تحسین ایشون نداریم، نمیخواد با این حرفا هندونه زیر بغلمون بزارن ما احتیاج به تغییرات مثبت داریم توی تمام ارگانهای دولتی!! اون رئیس جمهورم که در جواب سوال جوونا فقط میپیچونشون هیچ جواب درست و قاطعی بهشون نمیده و مثل لیست های پیوندی هر سوالی که میپرسن لینک میده به یه چیز و یه جا و یه کس دیگه یا حوالش میده به آینده ای دور که قراره اینکار بشه اما هیچوقت اتفاق نمیفته، فقط حرفه و بس!!!
    منظورتون از اینکه هرکی صلاحیت داره باید بیاد نقد رهبری کنه چیه!؟ این حرفتون راستش منو یاد اون حرف آقای مصباح یزدی انداخت که از سر اضطرار گفته بود بله حق نقد رهبری وجود داره اما نه اینکه هر بی سر و پایی بلندشه نقد رهبری کنه!!! این چطور حرف زدنه!!؟؟ یعنی مردم باید برن اول از ایشون پروانه “با سر و پایی” بگیرن بعد اجازه دارن برن نقد رهبری کنن!؟ یا یکی که خودش معلوم نیست صلاحیتشو کی تایید کرده و برچه اساسی این کارو کرده باید بیاد به مردم نشان صلاحیت داشتن یا نداشتن اعطا کنه!!؟؟؟
    شما میگی نقد رهبری بایدتوی خفا انجام بشه که مردم در مطلب سست نشن! رهبری ما اگر اونقدر سست باشه که با یه نقد بخواد نظر یه ملت راجع بهش عوض بشه باید یه تغییر اساسی توخودش بده!!! اگه ایشون واقعا فقیه وعالمه قطعا میتونه پاسخگوی سوال مردم باشه پس نگرانی برای چیه!؟ و اگه نمیتونه حتی از خودش دفاع کنه چه جوری میخواد از یه ملت دفاع کنه!؟؟ چه جور عالم و فقیهیه که از جواب دادن به چند تا سوال که توی چهارچوب خاص و منطبق بر قوانینی که خود حکومت تنظیم کرده هستش، از این سوالاتم وحشت داره!؟ اگه قراره فقط شنونده باشن و هیچ وقت نظرشون عوض نشه و به کارشون ادامه بدن دیگه این اسمش نقد نیست، یه گفتگوی یه طرفه ست و چه خاصیتی داره!؟؟ بودن چنینی نقدی مساوی با نبودنشه چه فایده ای داره!!؟؟
    شما اگه اسم تمام اینارو عدالت میزاری و رهبر مارو فقیه عادل میدونی و اگه میخوای چشم روی این چیزا ببندی و بگی نه این چیزا وجود نداره، ما خوب و خوشیم و هیچ مشکلی نداریم … دیگه چیزی برای گفتن ندارم!
    اگه این حکومت اسمش حکومت عدالت واسلام هم باشه اما روح عدالت توش نیست!!! ولایت فقیه که داره امروز عواقبش و ضررهاش بیشتر از فوایدش آشکار میشه خوب باشه یا بد به هر حال قبایی بود که به اندام آقای خمینی دوخته شده بود و بهتر بود بعد ایشون به دیگرانی که صلاحیت چنین وظیفه بزرگی رو ندارن منتقل نشه!

  4. یاور جان
    به خاطر من هم که شده یک بار فیلم نمایش ترومن رو نگاه کن و ببین برای یک لحظه هم که شده میتونی از این دنیایی که برات ساختن بیایی بیرون.
    من بهت قول مردانه میدم که دنیای دیگری هم هست که تو اصلا ازش خبر نداری
    به هر صورت امتحانش ضرر نداره . ادم یکبار بیشتر زندگی نمیکنه.

  5. دوست عزیز
    من پاسخی که به نظرم میرسه خدمتتون عرض میکنم، اما پیشنهاد میکنم اگر واقعا دنبال پاسخ دقیق و علمی هستید، اون رو از طریق سایتهای دیگری مثل پاسخگو، مشاوره تبیان یا x-shobhe.com مطرح و پیگیری کنید.
    در ابتدای فرمایشتون، در مورد بررسی تاریخ و عبرت گرفتن از اون نکاتی گفتید که به نظرم اگه به متن سخنان استاد بیشتر توجه میکردید پاسختون در اون موجود بود، که پیشنهاد میکنم این بخش رو مجدد مطالعه بفرمائید:
    “قبل از این بعنوان مقدمه عرض کنم که تاریخ را به ۲ شیوه می‌توان مطالعه کرد؛ هم قصه وار و به قصد آفرین یا نفرین گفتن به افرادی که این شیوه خوبی است ولی اصلاً کافی نیست. روش دومی هم برای بازخوانی تاریخ و سیره پیامبر(ص) وجود دارد که ما را به این نحوه باز خوانی تاریخ توصیه کرده‌اند که فقط قصه خوانی نیست و به قصد اعتبار و عبرت گرفتن است.
    عبرت‌گیری یعنی جوهر تاریخ را بشناسید و موارد مشابه را در دوران خود پیدا کنید و از سوراخی که افرادی در این دوره گزیده می‌شوند شما دیگر گزیده نشوید؛ عبرت گرفتن از تاریخ یعنی مواجهه صحیح تجربه اندوزانه با تاریخ؛ برخی ممکن است بگویند که این یک نوع شبیه سازی است اما شبیه سازی غیر از عبرت است و در واقع شبیه‌سازی تحریف تاریخ است.
    شبیه سازی یعنی اینکه شما فقط ظواهر و شباهت‌های سوری این دوره و آن دوره را پیدا کنید؛ مانند شباهت اسمی یا شباهت راجع یک زمان یا مکان خاصی که یک شباهت ظاهری است که بعد از آن می‌خواهند نتیجه‌ای از آن بگیرند و راجع به امروز یا آن روز داوری کنند. این را می‌گویند شبیه سازی که کار درستی نیست و البته خیلی‌ها هم این کار را کرده‌اند اما عبرت گرفتن نوعی شبیه ‌یابی است نه شبیه سازی؛ یعنی شما تاریخ را فقط به قصد آفرین یا نفرین گفتن مطالعه نمی‌کنید بلکه می‌خوانید تا تکلیف خودتان معلوم شود. اینکه امروز من چه باید کنم. آن وقت باید خط و ربط‌های آن زمان و امروز را بشناسید و به این شکل است که می‌توانید در فتنه و شبهه درست موضع بگیرید و بازی نخورید.”

    در مورد نقد رهبر باید به دو مساله جایگاه و نقش ولایت فقیه و همچنین شخص رهبر توجه داشت، در کل ولی فقیه یعنی کسی که با داشتن شرایطی بر شما ولایت عامه دارد و بر تمام امور اجتماعی شما یا اموری که به هرصورتی به اجتماع برگرده بر شما ولایت دارد یعنی سرپرست جامعه ست پس اگر در این موارد امری بکنه برشما واجبه از اون مطلقا اطاعت کنید. (اگر در مورد مساله ولایت فقیه، شبهه ای براتون وجود داره میتونید به همون مراجعی که در بالا عرض کردم مراجعه کنید) اما شخص ولی فقیه معصوم نیست پس امکان خطا در اون وجود دارد؟ همین امکان خطا امکان نقد را هم توجیه میکنه. اما شرایط اون مهمه. و اینکه تبعیت از ولایت فقیه و امکان خطا در او اشتباه نشه! در واقع ولی فقیه مشورت میکنه مورد نقد واقع میشه وبعد در موردی امری صادر میکنه باید از این امر مطلقا اطاعت کرد.

    اما در مورد شرایط نقد رهبری مسئله ی اصلی همین جاست که اگر رهبر را نقد کردیم این خلط مطلب بوجود نیاد که در تبعیت از اون هم سست بشیم یا جامعه رو سست کنیم. مثلا در مورد خاصی ولی فقیه نظری داره و شما عموما اون مطلب رو با استدلالاتی نقد میکنید اما نظر ولی فقیه برهمان امر میمونه. در اینجا شما باید مطلقا از ولی فقیه اطاعت کنین و مردم عامه هم همینطور. منتهی مشکل اینگونه نقدها اینه که مردم یا خود نقاد در پیروی از آن حکم سست می شن. بنابراین برای نقد رهبری شیوه و شرایطی وجود داره:
    1-شما خودتون خبره و اهل فن باشید یعنی صلاحیت نقد رو داشته باشین.
    2-نقد شما خصوصی با ولی فقیه مطرح بشه تا عامه در آن مطلب سست نشن.
    اما به هرحال این امر مانعی از نقد دیگر قشرای جامعه نیس، اینکه فردی شرایط رو حفظ کنه می تونه نقد داشته باشه. به همین دلیله که در قانون اساسی جمهوری اسلامی، مجلس خبرگان رهبری که نماینده مردم هستن و خود خبره و اهل فن، می تونن بهترین نقادان ولی فقیه باشن. همانطورکه میدونید در مجلس خبرگان كمیسیونی كه هر دوسال اعضای اون تغییر می كنه مسئول بررسی دقیق و كارشناسی حفظ شرایط رهبر هستن و در ملاقاتهاشون با رهبری (به طور خصوصی و علنی) تمام نكات رو بررسی می كنن.
    اما به غیر از خبرگان مردم، آیا شما تا حالا ندیدی در جلساتی که رهبری با قشرای مختلف دارن، که اتفاقا از تلویزیون هم پخش میشه، افراد مختلف مثل دانشجها و اساتید، نقدی به رهبری داشته باشن؟!! مثلا همین برنامه دیدار نخبگان با رهبر رو امشب دیدید؟ صحبت‌های رو در رو و بدون پردۀ مردم با رهبر و مسئولهایی که در اون جلسه هستن رو ندیدید که راحت حرف خودشون رو میزنن و نقاط مثبت و منقی رو بررسی میکنن و نظرشون رو راحت میگن و بعدش هم رهبر به اونها جواب میدن؟ در یکی از این جلسات با دانشجوها ایشون گفتن که این نقدها و چالشها باعث ناراحتی و آزردگی رهبر نمیشه و شرکت کننده ها میتونن از بالا تا پائین مملکت رو به انتقاد بگیرن:
    «شما يك مشت جوان عزيزِ پاكيزه‌ى خوش‌روحيه‌ى پاكدل، اينجا مى‌ايستيد و از بالا تا پائين را انتقاد ميكنيد، كسى هم نميگويد چرا؛ من هم كه مستمع شما هستم، شما را تحسين ميكنم؛ نه تحسين زبانى، قلباً تحسين ميكنم. خب، آنهائى كه شما ازشان انتقاد ميكنيد، خيال ميكنيد كى‌اند؟ آنها همين جوانهاى خوبى‌اند كه كار كردند، زحمت كشيدند، مجاهدت كردند، حالا هم به يك مسئوليتى رسيدند، يك كارى را هم دارند ميكنند. خب، اين كار ممكن است يك خطاهائى هم داشته باشد، انتقاد شما هم وارد باشد. مديريت، اينجورى است. شما هم كه وارد ميدان مديريت شديد، همين حرفها هست؛ يك جوانى مى‌آيد اينجا مى‌ايستد و از شما انتقاد ميكند.»

    انشاالله که بخشی از شبهاتی که براتون پیش اومده رو تونسته باشم پاسخ بدم.
    یاعلی

    فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم
    بنده ی عشقم و از هردو جهان آزادم

  6. نمیدونم چرا هرچی میشه همه رو میچسبونن به امام علی و امام زمان و امام حسین و …. با تشبیه کردن بعضیا به این عزیزان پاک برای اون بعضیا قداست تراشی میکنن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    والا بخدا نه دوره زمونه اوناست نه اینا حضرت علی و …………….!!!!!!!!!!
    **حضرت امیر(ع) فرمود: در فتنه هر کجا دچار شبهه شدید و نتوانستید حق و باطل را تشخیص دهید بر اساس تعصب، احساسات و دنیا خواهی موضع نگیرید و عمل نکنید و از رهبری صالح تبعیت کنید.**
    کو رهبـــــــــــــــــــــر صالــــــــــــــــــــــح که ما ازش پیروی کنیم آخه…!؟
    کسیکه جون یه عده آدم ولــــــــو دشمنش براش اینقدر بی اهمیته که براحتی دستور قتل صادر میکنه براشون، تنها برای یه اعتراض کوچیک به آراء! چنین کسی واقعا صالحه!؟ اصلا گیریم حق با رهبر صالح ما بوده خوب اگه ایشون میتونه یه جلسه ترتیب بده این جوونا رو با کلام بحق و منطقی خودش قانع کنه که دارن اشتباه میکنن! والا ما جــــز توی نماز جمعه و بیت رهبری ایشونو جای دیگه ندیدیم …! همیشه هم ایشون گوینده بوده بقیه شنونده..! آخرشم همه حضار مدیحه سرایی براشون سر میدن و تکبیر و تکریم و تموم میشه نه کسی حق پرسشی داره نه اعتراضی نه جوابی قراره بگیره…!
    گیریم این ملت همه جاهل و در اشتباه بودن، تو که عاقلی و درست فکر میکنی بیا مارو هدایت کن خب! واقعا هیچ جوابی بهتر از گلوله برای جواب سوالای ما نبود!؟؟
    مگه نمیگید حکومت ما حکومت قرآنه …!؟ اسلامتون مگه گوش دنیارو کر نکرده!؟ مگه شما نبستید که کلمه اخلاق از زبونتون نمیفته!؟
    خب همین قرآن که انشالله به کمرتون بزنه مگه نمیگه : وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ و البته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد(مائده/8)
    مگر هین قرآن نگفت : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيك وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كرده‏ايد پشيمان شويد(حجرات/6)
    خود قرآنشم توی چند تا کلمه آزادی بیانو مطرح کرده اومده انزل درجاتو گرفته وقتی فاسق میتونه خبر بیاره یعنی همه میتونن خبر بیارن و میگه وقتی فاسقی هم خبر آورد نمیتوننین بدلیل فاسق بودنش بگین تو داری دروغ میگی! یا تکذیبش کنن، گفت برید تحقیق کنید ممکنه راست بگه! یعنی بجای اینکه علیه شخص بحث کنی علیه اون موضوع واستدلال باید بحث کرد.
    حالا ما فاسق، شما که یه عمره قرآن سر نیزه کردین چرا به دستورات قرآنتون عمل نکردین!؟؟
    ظاهرا رهبر ما فقط میخوان سروری کنن و فقط حرف شنویی بی چون و چرا از مردم میخوان. سروری فرق داره با خدمتگذاری و مدیریت. حضرت علی (ع) خدمتگذار مردم جامعه ش بود نه حاکمشون، دیگرانو زیردست و حقیر نمیکرد، دنبال آقایی کردن نبود …!
    توی جامعه یی تعریف کردن از رهبری رواست و معنی داره که نقـــــد از رهبری هم راو باشه…!!!
    در اون صورت هردوتای اینا شنیدنی وقابل قبوله. نه اینکه یکی مثل رهبر ظاهرا محترم ما باب نقد بروش بستن، توی یه حصار از مصونیت نشسته یا فقط مدحشونو میکنن یا نه مدحشونو بکنن نه ضمشون، هیچکس حق نداره حرفی بزنه!
    جالب توجه آقایون حضرت علی به هیچکس اصلا اجازه نمیداد که مدحشو بکنه! و از این کار بیزار بود.
    مردم رو آزاد بزارید هرکس خواست مدیحه بگه هرکسم خواست نقد کنه شمام جوابگو باش، نه اینکه بیایی یه صحبتی بکنی و بعدم فرارکنی بری!
    اونوقته که هرچیزی سرجای خودش میشینه.
    ما نه اونقدر بی عرضه ایم و نه اونقدر فرهنگ و تاریخمون غنی نیست که غربیها بخوان برامون دولت بسازن نه اونقدر بی شعوریم که بی چون و چرا هرفرمان یکی مثل رهبرو بپذیریم!

    ای بابا برای کی اینهمه حرف زدیم…!!!!

    ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
    که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند.

  7. با سلام
    دوستان عزیز ضمن عذرخواهی بابت مشکل فایل و تشکر بابت صبرتون
    فایل با کیفیت بالا مجددا آپلود و تست شد. و در حال حاضر سالم میباشد.

    یا علی

  8. سلام
    موقع extract کردن از ما فایل شماره 5 رو می خواد در صورتی که شما فقط 4 لینک رو برای دانلود با کیفیت گذاشتید که من هر 4 تا رو دانلود کردم

  9. سلام.دوست عزیز
    انشاالله به زودی بررسی میشود.
    با تشکر از اطلاع رسانی شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن