دفاع مقدسدینی و مذهبیرسانه هاسینمامستند

فیلم مستند اختر و روزهای تلواسه / چگونگی ساخته شدن فیلم شیار 143 / لینک مستقیم دانلود

فیلم مستند اختر و روزهای تلواسه / چگونگی ساخته شدن فیلم شیار 143 / لینک مستقیم دانلود

مستند «اختر و روزهای تلواسه» به کارگردانی محسن سخا و تهیه کنندگی محمد صادق جعفری با موضوع چگونگی ساخته شدن فیلم «شیار 143» از شبکه سوم سیما پخش گردید.

فیلم مستند اختر و روزهای تلواسه / چگونگی ساخته شدن فیلم شیار 143
فیلم مستند اختر و روزهای تلواسه / چگونگی ساخته شدن فیلم شیار 143

مدت زمان : 29 دقیقه
کیفیت : TVRip (عالی) – [ریلیز اختصاصی مبین مدیا]
حجم کل : 159 مگابایت
پخش از : شبکه سوم سیما

محمد صادق جعفری تهیه‌کننده فیلم مستند «اختر و روزهای تلواسه» درباره شکل گیری ایده ساخت مستندی درباره فیلم سینمایی «شیار 143» گفت: پس از دیدن فیلم سینمایی «شیار 143» متوجه شدیم این فیلم سینمایی ویژگی و البته جذابیت هایی دارد که در سایر فیلم های دفاع مقدس کمتر دیده شده است از همین رو تصمیم گرفتیم نگاهی مستقل به این فیلم سینمایی داشته باشیم و به همین منظور سراغ رمان «اختر و روزهای تلواسه» نوشته نرگس آبیار رفتیم؛ کتابی که «شیار 143» بر اساس آن ساخته شده است.

کلمات کلیدی : نرگس آبیار، شهید جعفر رضایی، فیلم شیار 143، روزهای تلواسه، لینک مستقیم، دانلود

»» بخش تصویری
.::. دانلود با کیفیت بالا .::.
(فرمت: MP4 – ابعاد تصویر: 450*720)
تاریخ ماندگاری لینک اصلی: نا محدود
منبع: MobinMedia.ir

دانلودهای مرتبط

برچسب‌ها
نمایش بیشتر

یک نظر

  1. فیلمی که اگر ملاحظات سیاسی در کار نبود، حتما برنده اسکار می شد
    الان در آستانه ی در سینما هستم و با خودم فکر می کنم چه اشتباهی کردم که با خانواده آمدم به تماشای این فیلم. بعد از فیلم باید دوباره بشنوم که وقتمون هدر رفت. این چی بود؟ به کجا می خواست برسه؟ و من هم جواب خاص یا قانع کننده ای براش ندارم. به اطرافم نگاه می کنم و می بینم که کار از کار گذشته و الان کنار خانواده توی سالن سینما هستم. دائم هم توی دلم می گم کاش می شد حداقل می گفتم بریم اون یکی سینما که فیلم خنده دار داره را ببینیم که حداقل 2 ساعت را خندیده باشم. ولی چه می شه کرد الان اینجا هستم و فیلم شیاز 143 داره شروع می شه.
    10 دقیقه اول فیلم رفته. چه خوب، یه تیکه خیلی خنده دار داشت، همه خندیدند. خب شروع خوبی بود. الان نیم ساعت گذشته و دیگه فکر نمی کنم، یعنی نمی تونم فکر کنم؛ از بس که این فیلم واقعیه. من این آدمها را می شناسم. یا در موردشون شنیدم. این آدم، مثل خودمه. مثل خومونه. یه آدمه. بچه است. بچه داره. مسلمونه ولی ساده. مرغ و خروس داره. یه مادر پیر داره و نگران بچه هاشه. من خودم رو روی پرده ی سینما می بینم.
    یه چیزی حدود 50 دقیقه از فیلم گذشته. نمی تونم جلوی گریه ام رو بگیرم. توی کیفم دارم دنبال یه تیکه دستمال می گردم. نمی تونم ببینم، خدا کنه یکی بتونه الفت رو آروم کنه، نمی تونم دیگه جلوی خودم رو بگیرم و گریه نکنم. دیگه بیشتر از این طاقت ندارم. الفت آروم تر شده ولی من هنوز دارم گریه می کنم. دیگه نمی شه جلوی این اشک ها را گرفت. به این فکر می کنم خاله ام هم که تا 10-15 سال پیش هروقت اسیر یا شهید میومد، دنبالشون بود، حتما همین احساس را داشته. وقتی امریکا به عراق حمله کرد و یه سری اسم پیدا کردند و چند نفر را توی زندان های مخفی پیدا کردند، حتما همین طوری بود. چه قدر سخت گذشته بهش.
    کم کم که می گذره می فهمم چرا هیچ اثر و عکسی از پسر خالم نتونستم ببینم. چرا فقط یه عکس کوچیک از کل وسایلش توی اون خونه مونده. چرا همه ی وسایلش را اطرافیان از جلوی دست خاله ام دور کرده اند.
    با خودم دارم فکر می کنم، چه قدر قشنگه این فیلم و بازی ها، چه قدر خودمون را داره نشون می ده، چه قدر الفت داره عوض می شه. چه قدر سخته این شرایط. این همه رو چه طوری می خواد نشون بده. به آخراش رسیده ولی نمی فهمم بعضی از این بازیگرها چه می کنند توی این داستان. نمی دونم چه طور می خواد این داستان سخت رو تموم کنه. یعنی می تونه از پس پایانش هم بر بیاد؟
    آخر فیلمه. دیگه نگاه نمی کنم بقیه در چه حالند، بغل دستیم در چه حاله، کم مونده با صدای بلند گریه کنم. چه قدر قشنگه، چه خوب و قشنگ داره تموم می شه. توی دلم می گم: “فوق العاده اس”
    تا حالا به ندرت فیلمی را این قدر دوست داشتم. هم اول و هم وسط و هم آخرش را.
    چه قدر قشنگ الفت بزرگ شد. چه قدر ساده و سخت مادر شهید شد. چه قدر آدمی مثل ما ولی معتقدتر و ساده تر از ما بود. چه قدر آدم های شبیه الفت و یونس کنارمون زندگی می کنند و من تا حالا فکر نکردم چه راه سختی را رفتند و چه قدر ممکنه بزرگ باشند و یا به قول بعضی ها جنگ بزرگشون کرده باشه، نه توی حرف، توی عمل. جمله ی آخر دخترش همش تو ذهنمه. الفت بزرگ شده بود. اون قدر که کنارش که بودم احساس کوچیکی می کردم. این غم بزرگش کرده بود.
    حالا با اینکه سعی می کنم جوری بیام بیرون که کسی خیلی چشمای خیسم رو نبینه و فکر نکنه خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم، با افتخار شروع می کنم به تعریف کردن ( 🙂 ) چون مطمئنم نظر همه ی کسایی که اومدند به دیدن این فیلم با هر دیدگاه و گرایشی شبیه خودمه.
    چه خوب شد که تونستم برم این فیلم را ببینم.:)
    کاش می شد همه می تونستند برند و این فیلم را ببینند. به قول مریلا زارعی دیدن این فیلم برای همه ی مادرها واجبه. چه قدر عوامل این فیلم کار خوبی می کنند که سعی می کنند فیلم را در مناطق اطراف هم پخش کنند تا همه بتونند از دیدن این فیلم لذت ببرند.
    الان هر وقت پوستر این فیلم را می بینم، خوشحال می شم، به گریه میفتم، تو دلم تشکر می کنم و خدار شکر می کنم. 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن